نام ولایتی در حوالی دربند شروان واقع در قفقاز امروزی محل ّ توقف طایفۀ لزگی یا لگزی ها: بعد از فراغت از کار آذربایجان و اران به دربند شروان رفتند (مغول) و بلاد آن را گرفته و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم نماند، سپس به شهرهای لان و لگزستان شتافتند... (تاریخ مغول ص 102)
نام ولایتی در حوالی دربند شروان واقع در قفقاز امروزی محل ّ توقف طایفۀ لزگی یا لگزی ها: بعد از فراغت از کار آذربایجان و اران به دربند شروان رفتند (مغول) و بلاد آن را گرفته و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم نماند، سپس به شهرهای لان و لگزستان شتافتند... (تاریخ مغول ص 102)
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گلستان می گویند، برای مثال گل دگر ره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گُلسِتان می گویند، برای مِثال گل دگر ره به گلسِتان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
نام دهی جزء دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 49هزارگزی شمال خاوری کرج و 11هزارگزی راه شوسۀ کرج به چالوس. کوهستان و سردسیر. دارای 208 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی است. چند درخت کهنسال دارد و راه آن نیز مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام دهی جزء دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 49هزارگزی شمال خاوری کرج و 11هزارگزی راه شوسۀ کرج به چالوس. کوهستان و سردسیر. دارای 208 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان کرباس و جاجیم بافی است. چند درخت کهنسال دارد و راه آن نیز مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
تثنیۀ لهزمه. جای فراهم آمدن گوشت میان زفرو گوشت. ج، لهازم. نکفتان. (مهذب الاسماء). در صحاح گوید: لهزمتان دو استخوان است برآمده در لحیین زیر دو گوش. (بحر الجواهر). لهزه. و رجوع به لهزمه شود
تثنیۀ لهزمه. جای فراهم آمدن گوشت میان زفرو گوشت. ج، لهازم. نکفتان. (مهذب الاسماء). در صحاح گوید: لهزمتان دو استخوان است برآمده در لحیین زیر دو گوش. (بحر الجواهر). لهزه. و رجوع به لهزمه شود
بوزستان. از شهرستانهای باستانی سیستان که سام نریمان آنرا بنا کرد. (از تاریخ سیستان ص 24). بهار مصحح کتاب آرد: اصل این لغت در متن بوزستان یا بزستان بوده و مصحح آنرا تراشیده خوزستان کرده و این تراش غلط بنظر میرسد و اصل متن صحیح بوده است. بزستان یا بوزستان ممکن است بژستان و بعدالتعریب بجستان حالیه باشد. (از حاشیۀ تاریخ سیستان چ بهار). رجوع به بجستان شود
بوزستان. از شهرستانهای باستانی سیستان که سام نریمان آنرا بنا کرد. (از تاریخ سیستان ص 24). بهار مصحح کتاب آرد: اصل این لغت در متن بوزستان یا بزستان بوده و مصحح آنرا تراشیده خوزستان کرده و این تراش غلط بنظر میرسد و اصل متن صحیح بوده است. بزستان یا بوزستان ممکن است بژستان و بعدالتعریب بجستان حالیه باشد. (از حاشیۀ تاریخ سیستان چ بهار). رجوع به بجستان شود
بازار و مخزن پارچه. (ناظم الاطباء) ، حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکه. (از مصطلحات از غیاث اللغات) (آنندراج). شخص پست و حقیر وفرومایه. ناتوان. عاجز. (ناظم الاطباء) : منم باز و این زاغ طبعان چو عصفور منم شیر و این بزقدمها ثعالب. فوقی یزدی (از آنندراج). ، ظاهر آنست که کنایه از مبارک قدم باشد، بحکم الشاه برکه. (آنندراج)
بازار و مخزن پارچه. (ناظم الاطباء) ، حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکه. (از مصطلحات از غیاث اللغات) (آنندراج). شخص پست و حقیر وفرومایه. ناتوان. عاجز. (ناظم الاطباء) : منم باز و این زاغ طبعان چو عصفور منم شیر و این بزقدمها ثعالب. فوقی یزدی (از آنندراج). ، ظاهر آنست که کنایه از مبارک قدم باشد، بحکم الشاه برکه. (آنندراج)
میوه ای شبیه به آلو. (ناظم الاطباء). نام میوه ای است که به مقدار آلو شود و در درون او شیرۀ لزج بیمزه باشد و آن را در دواها بکار برند و سپستان نیز گویند. (جهانگیری). رجوع به سپستان شود
میوه ای شبیه به آلو. (ناظم الاطباء). نام میوه ای است که به مقدار آلو شود و در درون او شیرۀ لزج بیمزه باشد و آن را در دواها بکار برند و سپستان نیز گویند. (جهانگیری). رجوع به سپستان شود
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 12000گزی باختر ساردوئیه و 4000گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 12000گزی باختر ساردوئیه و 4000گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود: گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی. باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری. سعدی. ، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان: ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو. خاقانی
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود: گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی. باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری. سعدی. ، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان: ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو. خاقانی
باجدار. کسی که عشور زمین و خراج باغ و اشجار و بوستان را میگیرد. عامل. محصل اموال دولتی. (شعوری ج 1 ص 180). باجگیر. باج ستان، مأمور مالیات. باجدار. کسی که باج دریافت میکند، محکم کرده. استوار: چون خیمه ای محکم بیک ستون است برداشته وطنابهای آن بازکشیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386)
باجدار. کسی که عشور زمین و خراج باغ و اشجار و بوستان را میگیرد. عامل. محصل اموال دولتی. (شعوری ج 1 ص 180). باجگیر. باج ستان، مأمور مالیات. باجدار. کسی که باج دریافت میکند، محکم کرده. استوار: چون خیمه ای محکم بیک ستون است برداشته وطنابهای آن بازکشیده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386)
دهی است از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35 هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 10 هزارگزی شوسۀ مسجدسلیمان به لالی. هوای آن گرم و دارای 350 تن سکنه است. آب آنجا از رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است و راه آن اتومبیل رو است. معدن گچ هم دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جهانگیری بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35 هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 10 هزارگزی شوسۀ مسجدسلیمان به لالی. هوای آن گرم و دارای 350 تن سکنه است. آب آنجا از رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است و راه آن اتومبیل رو است. معدن گچ هم دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام ناحیۀ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود. طول لارستان 342 و عرض آن 270 هزار گز و از شمال محدود است به محال هفتگانه و دارابگرد و جویم و خنج و گله دار و از مشرق به بلوک عباسی و از جنوب به لنگه. آب و هوای آن بسیار گرم و در تمام نقاط کوهستانی و جلگه ای یکسان و اگر برف در کوهستان ببارد بیش از چند ساعت دوام نمیکند و در زمستان بندرت یخ میبندد. سطح این ناحیه بسیار ناهموار و کوهستان آن متعدد است و چشمه های آب شیرین کمتر در آن یافت میشود ولی چشمه های گوگردی و قلیائی فراوان دارد و شکار آن بسیار است و نواحی پر جنگل در آن یافت میشود و در آن ناحیه چندین نوع درخت سرو و چنار وگز میباشد که چوبشان بسیار محکم و برای منبت کاری و نجاری بهترین چوبهاست و در لارستان بیشتر به مصرف پوشش بام میرسد. باران این ناحیه بواسطۀ وزش بادهای بحری بسیار و اگر در آن غله کاشته شود بیش از صد تخم حاصل خواهد داد. آب مشروب اهالی عبارت است از آبهای بارانی که در استخرهای عمیق که گودی آنها گاهی به بیست گز میرسد جمع میشود و زراعت خود را با آب چاه مشروب میکنند. محصولات مهم آن تنباکو و خردل و پنبه است که صادرات مهمی را تشکیل میدهد و خرید و فروش شتر نیزیکی از مشاغل اهالی و خوراک غالب مردم ماهی است. جمعیت لارستان در حدود هشتاد هزار نفر و مرکز آن شهر لاراست که در سر راه شیراز به بندرعباس واقع شده و در زمان صفویه چون ایلات این ناحیه به کاروانها تعدی میکردند شاه عباس کبیر کاملا آن طوایف را مطیع و راهها راامن کرد. تقسیمات حکومتی لارستان از قرار ذیل است: 1- پنج احشام، به طول 36 و عرض 9 هزار گز در مغرب لار. محصول آن تنباکو و مرکز آن بیرم است و ده قریه دارد. 2- پنج فال، به طول 48 و عرض 12 هزار گز در جنوب غربی لار و مرکز آن اشکنان است و نه قریه دارد. 3 -جهانگیریه، به طول 228 و عرض 48 هزار گز در جنوب شرقی لار. محصول آن غلات و خرما و مرکز آن بستک است و سی و دو قریه دارد. 4- کورستان، به طول 66 و عرض 6 هزار گز در مشرق لار و قرای متعدد دارد که مخروبه هستند و فقط چهار قریۀ آن آباد است که عبارتند از جیحون، دالان، فاریاب، کشی. 5- مزایجان، به طول 72 و عرض 18 هزار گز در جنوب دارابگرد و شمال لار محصول آن تنباکو و مرکزش مزایجان است وپنج قریه دارد. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 242 و 253) و نیز رجوع به لار (شهرستان لار) شود
نام ناحیۀ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود. طول لارستان 342 و عرض آن 270 هزار گز و از شمال محدود است به محال هفتگانه و دارابگرد و جویم و خنج و گله دار و از مشرق به بلوک عباسی و از جنوب به لنگه. آب و هوای آن بسیار گرم و در تمام نقاط کوهستانی و جلگه ای یکسان و اگر برف در کوهستان ببارد بیش از چند ساعت دوام نمیکند و در زمستان بندرت یخ میبندد. سطح این ناحیه بسیار ناهموار و کوهستان آن متعدد است و چشمه های آب شیرین کمتر در آن یافت میشود ولی چشمه های گوگردی و قلیائی فراوان دارد و شکار آن بسیار است و نواحی پر جنگل در آن یافت میشود و در آن ناحیه چندین نوع درخت سرو و چنار وگز میباشد که چوبشان بسیار محکم و برای منبت کاری و نجاری بهترین چوبهاست و در لارستان بیشتر به مصرف پوشش بام میرسد. باران این ناحیه بواسطۀ وزش بادهای بحری بسیار و اگر در آن غله کاشته شود بیش از صد تخم حاصل خواهد داد. آب مشروب اهالی عبارت است از آبهای بارانی که در استخرهای عمیق که گودی آنها گاهی به بیست گز میرسد جمع میشود و زراعت خود را با آب چاه مشروب میکنند. محصولات مهم آن تنباکو و خردل و پنبه است که صادرات مهمی را تشکیل میدهد و خرید و فروش شتر نیزیکی از مشاغل اهالی و خوراک غالب مردم ماهی است. جمعیت لارستان در حدود هشتاد هزار نفر و مرکز آن شهر لاراست که در سر راه شیراز به بندرعباس واقع شده و در زمان صفویه چون ایلات این ناحیه به کاروانها تعدی میکردند شاه عباس کبیر کاملا آن طوایف را مطیع و راهها راامن کرد. تقسیمات حکومتی لارستان از قرار ذیل است: 1- پنج احشام، به طول 36 و عرض 9 هزار گز در مغرب لار. محصول آن تنباکو و مرکز آن بیرم است و ده قریه دارد. 2- پنج فال، به طول 48 و عرض 12 هزار گز در جنوب غربی لار و مرکز آن اشکنان است و نه قریه دارد. 3 -جهانگیریه، به طول 228 و عرض 48 هزار گز در جنوب شرقی لار. محصول آن غلات و خرما و مرکز آن بستک است و سی و دو قریه دارد. 4- کورستان، به طول 66 و عرض 6 هزار گز در مشرق لار و قرای متعدد دارد که مخروبه هستند و فقط چهار قریۀ آن آباد است که عبارتند از جیحون، دالان، فاریاب، کشی. 5- مزایجان، به طول 72 و عرض 18 هزار گز در جنوب دارابگرد و شمال لار محصول آن تنباکو و مرکزش مزایجان است وپنج قریه دارد. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 242 و 253) و نیز رجوع به لار (شهرستان لار) شود
پهلوی ’سگستان’ شهرستانهای ایرانشهر مرکب از ’سکا’ (نام قومی باستانی + ستان پسوند مکان) در زبانهای باستانی تیره انبوهی از آریاییان میانۀ ایران و اروپا سکونت داشته اند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار می پرداخته اند نام این قوم در کتیبه بهستان (بیستون) ’سکا’ یاد شده و یونانیان این مردم را ’اسکیث’ می نامیدند و همین نام است که در زبان فرانسوی ’سیت’ خوانده میشود. (مقالات کسروی ج 1 ص 179- 180). مقارن سلطنت فرهاد دوم اشکانی (136- 128 قبل از میلاد) و اردوان دوم (127- 124 قبل از میلاد) بر اثر هجوم ’یوشه چیان’ (طایفه ای از مغول) بممالک متمدن، مردم اطراف سیحون و حتی جیحون از ساکن خود کنده شدند و درصدد اراضی تازه برآمدند ازجمله ’سکه ها’ دولت یونانی باختر (بلخ) را منقرض کردند و بطرف جنوب راندند. سکه ها در زرنگ (درنجیانا) یونانیان مستقر شدند و از این زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سکزستان، سیستان) معروف شد و نسبت بدان سگزی و معرب آن سجزی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). زابلستان است که سیستان باشد معرب آن سجستان بود. (آنندراج) (برهان)
پهلوی ’سگستان’ شهرستانهای ایرانشهر مرکب از ’سکا’ (نام قومی باستانی + ستان پسوند مکان) در زبانهای باستانی تیره انبوهی از آریاییان میانۀ ایران و اروپا سکونت داشته اند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار می پرداخته اند نام این قوم در کتیبه بهستان (بیستون) ’سکا’ یاد شده و یونانیان این مردم را ’اسکیث’ می نامیدند و همین نام است که در زبان فرانسوی ’سیت’ خوانده میشود. (مقالات کسروی ج 1 ص 179- 180). مقارن سلطنت فرهاد دوم اشکانی (136- 128 قبل از میلاد) و اردوان دوم (127- 124 قبل از میلاد) بر اثر هجوم ’یوشه چیان’ (طایفه ای از مغول) بممالک متمدن، مردم اطراف سیحون و حتی جیحون از ساکن خود کنده شدند و درصدد اراضی تازه برآمدند ازجمله ’سکه ها’ دولت یونانی باختر (بلخ) را منقرض کردند و بطرف جنوب راندند. سکه ها در زرنگ (درنجیانا) یونانیان مستقر شدند و از این زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سکزستان، سیستان) معروف شد و نسبت بدان سگزی و معرب آن سجزی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). زابلستان است که سیستان باشد معرب آن سجستان بود. (آنندراج) (برهان)
قسمتی از منطقۀ استان ششم فعلی که محدود است از شمال به شهرهای خرم آباد و بروجرد و گلپایگان و از خاور به شهرستان فریدن و شهرکرد و بهبهان و از جنوب به خلیج فارس و از باختر بکشور عراق. خوزستان فعلاً از شهرستانهای آبادان و اهواز و خرمشهر و دزفول و دشت میشان و شوشتر تشکیل میشود و مساحت آن در حدود 50هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود یک ملیون وپانصدهزار است. جلگۀ خوزستان در ازمنۀ قدیم به سوزیان مشهور بود و از مناطق پر ثروت کشور ایران محسوب می شد و سکنۀ آن بیش از 5میلیون نفر بود و بواسطۀ احداث سدهای عدیده روی رود خانه مهم کارون و کرخه و دز و اراضی مستعد مورد توجه سلاطین قدیم واقع و زمانی مرکز و پایتخت کشور بوده است و اینک بقایای قصور رفیعۀ سلاطین معظم در شوش و شوشتر و نقاط دیگر باقی است. ضمناً خوزستان یکی از مراکز مهم بازرگانی هند و ایران محسوب میشد و دهلیز کشورهای خاور زمین بشمار میرفت، حفریاتی که بوسیلۀ باستان شناسان بعمل آمده و آثاری که بدست ما رسیده است اهمیت شایان توجه این سرزمین را ثابت می نماید. قسمت عمده جنگهای اسکندر مقدونی و همچنین اعراب در این سرزمین رخ داده و بزرگترین لطمه به عمران این منطقه بوسیلۀ اعراب وارد شده است. تاخت و تازهای مکرر و اردوکشی های متعددموجب خرابی سدها و بایر ماندن اراضی و باعث متواری شدن سکنۀ آن گردیده است و بر اثر آن سرزمینی که هندوستان ایران محسوب میشد بدشت خشک و شوره زار وحشت زایی تبدیل گردیده. در قرن اخیر بواسطۀ پیدایش کانهای گرانبهای طلای سیاه (نفت) واستخراج آن در پاره ای از نقاط و تصفیۀ آن در آبادان این منطقه بتدریج رو به آبادی نهاده است. بطور کلی این ناحیه چه در گذشته و چه در حال یکی از نقاط پرارزش و گرانبهای کشور ایران بوده و میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). بنابر اسناد قدیمی خوزستان در قسمت غربی ساتراپی پرس قرار دارد و نام سابق آن سوزیانا بوده که مطابق شکل کتیبه های داریوش اووجه یا خووج نام داشته است. و چنانکه در دائره المعارف فارسی آمده خوزستان بمعنی سرزمین خوزیها یا هوزیهاست که شهر اهواز (مرکز کنونی استان ششم) نیز از آنها نام گرفته است. احتمالاً در زمان شاه اسماعیل صفوی یا پسرش شاه طهماسب بخش غربی خوزستان که بدست مشعشعیان بود، عربستان نامیده شد تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز و به دست گماشتگان صفویه بود بازشناخته شود و گویا تا آخر دورۀ صفویه و شاید تا زمان نادرشاه همه خوزستان را عربستان نمیگفتند و اطلاق نام عربستان به همه این سرزمین بعد از زمان نادر بوده است. احیای نام خوزستان در سال 1302 هجری شمسی در دورۀ سردارسپهی رضاشاه صورت گرفت. ناحیۀ خوزستان منقسم به دو بخش طبیعی است، یکی قسمت کوهستانی شمالی که از ارتفاعات زاگروس و جبال بختیاری با شیب ملایم سرازیر میشود و دیگری عبارتست از دشتهای آبرفتی یا باطلاقی که در قسمتهایی حاصلخیز و سرسبز و در قسمتهای دیگر بکلی بایر یا خارستان است. قسمت دشتی خوزستان بین دامنه های شمالی و شمال شرقی مرز ایران و عراق بین جبل حمرین و مصب شطالعرب خلیج فارس قرار دارد و بوسیلۀ پنج رود عمده کرخه، دز، کارون، مارون و هندیجان (زهره) آبیاری میشود. همه این رودها خاک فراوان از زاگروس و شاخه های آن همراه می آورند، و این امر سبب تشکیل یافتن پهنه های گلی وسیعی در جنوب و بطرف خلیج فارس می گردد. خاک خوزستان طبیعهًبسیار حاصلخیز است ولی از زمانی که بند اهواز (بر کارون در ناحیۀ اهواز) شکست - و کانالهای آبیاری آن بلااستفاده افتاد- تا ایام اخیر که اقدامات عمرانی اساسی در خوزستان بعمل آمد و این سرزمین، که زمانی یکی از پربرکت ترین مناطق ایران بود، لم یزرع مانده بود آبادان گردید. و البته سرمایه داران خارجی که نفع آنهادر تنگدستی مردم این سامان بود در ایجاد این وضعیت سهم عمده داشتند. آب و هوای خوزستان بسیار گرم، رطوبت نسبی آن زیاد و نواحی پست و باطلاقی آن ناسالم است. بادهای غالب آن، یکی باد شمال غربی است که خشک و سوزان است و از نواحی کم آب غربی بین النهرین میوزد و دیگر باد جنوب شرقی است که از خلیج فارس می آید و رطوبت دریا همراه می آورد. محصولات عمده خوزستان جو وگندم است ولی خرما و برنج و پنبه و کنجد و لوبیا و نیشکر و ذرت و بزرگ نیز در نقاط آن مختلف بدست می آید. از محصولات اختصاصی آن در ناحیۀ دزفول فلفل و توتون در اطراف رامهرمز و عقیلی است. مهمترین مادۀ معدنی آن نفت است که از میدانهای نفتی وسیع این ناحیۀ استخراج میشود و در آبادان تصفیه و صادر میگردد. مرکزکنونی خوزستان اهواز است که مهمترین مرکز راههای آهن و شوسۀ خوزستان میباشد و با شیراز در مشرق (از طریق رامهرمز) و با واسط و بغداد در مغرب و با شوشتر وقم و تهران در شمال و با اصفهان در شمال شرقی و با محمره (خرمشهر) و بصره در جنوب مستقیماً ارتباط دارد. مرکز ارتباطی دیگر خوزستان دزفول ورامهرمز بازار فروش محصولات مناطق بختیاری و لرنشین مجاور است. بنادر مهم خوزستان خرمشهر (سابقاً محمره) و آبادان و بندر معشور و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) (منتهی الیه راه آهن سرتاسری ایران) میباشد. خوزستان از لحاظ سکنه و نوع سکونت و نیز جغرافیای طبیعی با سایر مناطق ایران متفاوت است، اکثریت سکنۀ آن عرب یا غالباً ایرانی مخلوط با عرب میباشند و عشایر آن بحال ماندگار یا چادرنشینی و یا در مراحل بین این دو زندگی میکنند. بعلاوه در زمستان بختیاریها و الوار به نواحی شمال شرقی خوزستان می آیند و از آن جمله طایفۀ لر سگوند است که در ناحیۀ دزفول اطراق میکنند وعده آنها گاهی به 15000 تن میرسد. نظام قبیله ای درخوزستان استحکامی ندارد، گاه قبایلی با هم درمی آمیزند (و یا جزء قبایل دیگر میشوند). عشایر عرب خوزستان مشتمل بر قبایل چندی است که مهمترین آنها بنی کعب، آل کثیر، بنی لام و بنی طرف است. ولایتی شکرخیز از فارس که شوشتر شهر آن ولایت است. (یادداشت بخط مؤلف) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). مشرق وی پارس است و حدود سپاهان و جنوب وی دریاست و بعضی از حد عراق و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و سواد بغداد و واسط و شمال شهرهای ناحیت جبال است، و این ناحیتی است آبادان و بسیارنعمت تر از هر ناحیتی که بدو پیوسته است و اندر وی رودهای عظیم و آبهای روانست و سوادهای خرم است و از وی شکر و جامه های گوناگون و پرده و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد، و مردمان این ناحیت مردمانند بسود و زیان و بخیل. (حدود العالم). ز بس کز دامن لب شکّر افشاند شکر دامن بخوزستان برافشاند. نظامی. ز بس خنده که شهدش بر شکر زد بخوزستان شد افغان طبرزد. نظامی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست ؟ نظامی. قد رعنای تو و قامت سرو کشمر لب شیرین تو و شکّر خوزستانی. نزاری قهستانی (از آنندراج)
قسمتی از منطقۀ استان ششم فعلی که محدود است از شمال به شهرهای خرم آباد و بروجرد و گلپایگان و از خاور به شهرستان فریدن و شهرکرد و بهبهان و از جنوب به خلیج فارس و از باختر بکشور عراق. خوزستان فعلاً از شهرستانهای آبادان و اهواز و خرمشهر و دزفول و دشت میشان و شوشتر تشکیل میشود و مساحت آن در حدود 50هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود یک ملیون وپانصدهزار است. جلگۀ خوزستان در ازمنۀ قدیم به سوزیان مشهور بود و از مناطق پر ثروت کشور ایران محسوب می شد و سکنۀ آن بیش از 5میلیون نفر بود و بواسطۀ احداث سدهای عدیده روی رود خانه مهم کارون و کرخه و دز و اراضی مستعد مورد توجه سلاطین قدیم واقع و زمانی مرکز و پایتخت کشور بوده است و اینک بقایای قصور رفیعۀ سلاطین معظم در شوش و شوشتر و نقاط دیگر باقی است. ضمناً خوزستان یکی از مراکز مهم بازرگانی هند و ایران محسوب میشد و دهلیز کشورهای خاور زمین بشمار میرفت، حفریاتی که بوسیلۀ باستان شناسان بعمل آمده و آثاری که بدست ما رسیده است اهمیت شایان توجه این سرزمین را ثابت می نماید. قسمت عمده جنگهای اسکندر مقدونی و همچنین اعراب در این سرزمین رخ داده و بزرگترین لطمه به عمران این منطقه بوسیلۀ اعراب وارد شده است. تاخت و تازهای مکرر و اردوکشی های متعددموجب خرابی سدها و بایر ماندن اراضی و باعث متواری شدن سکنۀ آن گردیده است و بر اثر آن سرزمینی که هندوستان ایران محسوب میشد بدشت خشک و شوره زار وحشت زایی تبدیل گردیده. در قرن اخیر بواسطۀ پیدایش کانهای گرانبهای طلای سیاه (نفت) واستخراج آن در پاره ای از نقاط و تصفیۀ آن در آبادان این منطقه بتدریج رو به آبادی نهاده است. بطور کلی این ناحیه چه در گذشته و چه در حال یکی از نقاط پرارزش و گرانبهای کشور ایران بوده و میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). بنابر اسناد قدیمی خوزستان در قسمت غربی ساتراپی پرس قرار دارد و نام سابق آن سوزیانا بوده که مطابق شکل کتیبه های داریوش اووجه یا خووج نام داشته است. و چنانکه در دائره المعارف فارسی آمده خوزستان بمعنی سرزمین خوزیها یا هوزیهاست که شهر اهواز (مرکز کنونی استان ششم) نیز از آنها نام گرفته است. احتمالاً در زمان شاه اسماعیل صفوی یا پسرش شاه طهماسب بخش غربی خوزستان که بدست مشعشعیان بود، عربستان نامیده شد تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز و به دست گماشتگان صفویه بود بازشناخته شود و گویا تا آخر دورۀ صفویه و شاید تا زمان نادرشاه همه خوزستان را عربستان نمیگفتند و اطلاق نام عربستان به همه این سرزمین بعد از زمان نادر بوده است. احیای نام خوزستان در سال 1302 هجری شمسی در دورۀ سردارسپهی رضاشاه صورت گرفت. ناحیۀ خوزستان منقسم به دو بخش طبیعی است، یکی قسمت کوهستانی شمالی که از ارتفاعات زاگروس و جبال بختیاری با شیب ملایم سرازیر میشود و دیگری عبارتست از دشتهای آبرفتی یا باطلاقی که در قسمتهایی حاصلخیز و سرسبز و در قسمتهای دیگر بکلی بایر یا خارستان است. قسمت دشتی خوزستان بین دامنه های شمالی و شمال شرقی مرز ایران و عراق بین جبل حمرین و مصب شطالعرب خلیج فارس قرار دارد و بوسیلۀ پنج رود عمده کرخه، دز، کارون، مارون و هندیجان (زهره) آبیاری میشود. همه این رودها خاک فراوان از زاگروس و شاخه های آن همراه می آورند، و این امر سبب تشکیل یافتن پهنه های گلی وسیعی در جنوب و بطرف خلیج فارس می گردد. خاک خوزستان طبیعهًبسیار حاصلخیز است ولی از زمانی که بند اهواز (بر کارون در ناحیۀ اهواز) شکست - و کانالهای آبیاری آن بلااستفاده افتاد- تا ایام اخیر که اقدامات عمرانی اساسی در خوزستان بعمل آمد و این سرزمین، که زمانی یکی از پربرکت ترین مناطق ایران بود، لم یزرع مانده بود آبادان گردید. و البته سرمایه داران خارجی که نفع آنهادر تنگدستی مردم این سامان بود در ایجاد این وضعیت سهم عمده داشتند. آب و هوای خوزستان بسیار گرم، رطوبت نسبی آن زیاد و نواحی پست و باطلاقی آن ناسالم است. بادهای غالب آن، یکی باد شمال غربی است که خشک و سوزان است و از نواحی کم آب غربی بین النهرین میوزد و دیگر باد جنوب شرقی است که از خلیج فارس می آید و رطوبت دریا همراه می آورد. محصولات عمده خوزستان جو وگندم است ولی خرما و برنج و پنبه و کنجد و لوبیا و نیشکر و ذرت و بزرگ نیز در نقاط آن مختلف بدست می آید. از محصولات اختصاصی آن در ناحیۀ دزفول فلفل و توتون در اطراف رامهرمز و عقیلی است. مهمترین مادۀ معدنی آن نفت است که از میدانهای نفتی وسیع این ناحیۀ استخراج میشود و در آبادان تصفیه و صادر میگردد. مرکزکنونی خوزستان اهواز است که مهمترین مرکز راههای آهن و شوسۀ خوزستان میباشد و با شیراز در مشرق (از طریق رامهرمز) و با واسط و بغداد در مغرب و با شوشتر وقم و تهران در شمال و با اصفهان در شمال شرقی و با محمره (خرمشهر) و بصره در جنوب مستقیماً ارتباط دارد. مرکز ارتباطی دیگر خوزستان دزفول ورامهرمز بازار فروش محصولات مناطق بختیاری و لرنشین مجاور است. بنادر مهم خوزستان خرمشهر (سابقاً محمره) و آبادان و بندر معشور و بندر امام خمینی (شاهپور سابق) (منتهی الیه راه آهن سرتاسری ایران) میباشد. خوزستان از لحاظ سکنه و نوع سکونت و نیز جغرافیای طبیعی با سایر مناطق ایران متفاوت است، اکثریت سکنۀ آن عرب یا غالباً ایرانی مخلوط با عرب میباشند و عشایر آن بحال ماندگار یا چادرنشینی و یا در مراحل بین این دو زندگی میکنند. بعلاوه در زمستان بختیاریها و الوار به نواحی شمال شرقی خوزستان می آیند و از آن جمله طایفۀ لر سگوند است که در ناحیۀ دزفول اطراق میکنند وعده آنها گاهی به 15000 تن میرسد. نظام قبیله ای درخوزستان استحکامی ندارد، گاه قبایلی با هم درمی آمیزند (و یا جزء قبایل دیگر میشوند). عشایر عرب خوزستان مشتمل بر قبایل چندی است که مهمترین آنها بنی کعب، آل کثیر، بنی لام و بنی طرف است. ولایتی شکرخیز از فارس که شوشتر شهر آن ولایت است. (یادداشت بخط مؤلف) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). مشرق وی پارس است و حدود سپاهان و جنوب وی دریاست و بعضی از حد عراق و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و سواد بغداد و واسط و شمال شهرهای ناحیت جبال است، و این ناحیتی است آبادان و بسیارنعمت تر از هر ناحیتی که بدو پیوسته است و اندر وی رودهای عظیم و آبهای روانست و سوادهای خرم است و از وی شکر و جامه های گوناگون و پرده و سوزن کردها و شلواربند و ترنج شمامه و خرما خیزد، و مردمان این ناحیت مردمانند بسود و زیان و بخیل. (حدود العالم). ز بس کز دامن لب شکّر افشاند شکر دامن بخوزستان برافشاند. نظامی. ز بس خنده که شهدش بر شکر زد بخوزستان شد افغان طبرزد. نظامی. ز گنجه فتح خوزستان که کرده ست ز عمان تا به اصفاهان که خورده ست ؟ نظامی. قد رعنای تو و قامت سرو کشمر لب شیرین تو و شکّر خوزستانی. نزاری قهستانی (از آنندراج)
هر ولایتی که شکرخیز باشد، چه خوز بمعنی شکر هم آمده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، نی شکرزار. (برهان قاطع) : وگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی من این شکر نفرستادمی بخوزستان. نظامی. ، کار خانه شکرسازی را گفته اند. (برهان قاطع)
هر ولایتی که شکرخیز باشد، چه خوز بمعنی شکر هم آمده است. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، نی شکرزار. (برهان قاطع) : وگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی من این شکر نفرستادمی بخوزستان. نظامی. ، کار خانه شکرسازی را گفته اند. (برهان قاطع)
جایی که در آن روز میگذرانند. مقابل شبستان. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). خانه و عمارتی که پادشاهان روز در آن نشینند. (انجمن آرا) (آنندراج)
جایی که در آن روز میگذرانند. مقابل شبستان. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (ازآنندراج). خانه و عمارتی که پادشاهان روز در آن نشینند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)