جدول جو
جدول جو

معنی لکنوتی - جستجوی لغت در جدول جو

لکنوتی
(لَکْ)
از نواحی هندوستان قریب به سرحد تبت. (حبیب السیر حالات سلاطین غور چ تهران ص 228، 229، 230 و 231)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعنتی
تصویر لعنتی
سزاوار لعنت، ملعون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاهوتی
تصویر لاهوتی
عالم به علم لاهوت
فرهنگ فارسی عمید
(تی ی)
منسوب به لاهوت. مقابل ناسوتی. الهی. رجوع به لاهوت شود
لغت نامه دهخدا
(لِ مُ)
پیر ادوار. سیاستمدار فرانسوی، مولد لیون (1762-1826 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَکَ تَ / تِ)
لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دد پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام، پیر و لاغر و مردنی، صفت آلتی یا چیزی فرسوده و ازکارافتاده، چون: ساعت و شمشیر و آفتابه و کارد و چاقو و کالسکه و درشکه و جز آن
لغت نامه دهخدا
(کُ)
حالیه و زمان حال. (آنندراج). حالایی و کنونی. (ناظم الاطباء). فعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون. متعلق به زمان حاضر. اکنونی. فعلی: ’وضع کنونی مردم تهران’. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِ نِ)
منسوب به کنشت:
بتی رخسار او همرنگ یاقوت
میی بر گونۀ جامۀ کنشتی.
دقیقی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1277).
سخن دوزخی را بهشتی کند
سخن مزگتی را کنشتی کند.
(از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 51).
از چه سعید افتاد وز چه شقی شد
عابد محرابی و کشیش کنشتی.
ناصرخسرو.
راهیست اینکه همبر باشد درو برفتن
درویش با توانگر با مزگتی کنشتی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 471).
مراد از از مردمی آزادمردیست
چه مرد مسجدی و چه کنشتی.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی خرما در جیرفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ هََ)
در زمانۀ سابق شهری بوده است در اقصای شرقیه ملک بنگاله و بعضی نوشته اند که نام ملک گورکهه که ولایتی است از بنگاله. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
منسوب به ملکوت. روحانی. مجرد. آسمانی: ذات ملکوتی
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش از ولایت ننترن در ایالت دردنی فرانسه، دارای 1294 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(یُتِ)
لوئی هوبرت گنزالو. مارشال فرانسه، مولد نانسی (1854-1934 میلادی). وی در هندوچین و ماداگاسکار و ارنۀ جنوبی شهرت کرده و چندگاهی (1916-1917 میلادی) نیز وزیر جنگ بوده است
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
لکونه. لکن. لکنه. درماندن به سخن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تی ی)
منسوب به حانوت. کلبه دار. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
محمد بن عمر حانوتی، ملقب به شمس الدین، فقیهی از حنفیان اهل قاهره (928-1010 هجری قمری)، او راست: اجابهالسائلین در فقه، فتاوی حانوتی، (الاعلام زرکلی ص 941 از فهرست کتاب خانه خدیوی)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
الشیخ محمد عبدالحلیم بن محمدامین الله اللکنوی الانصاری (1239-1285 هجری قمری). او راست: الاقوال الاربعه فی رد الشبهات المورده. حاشیه علی شرح نفیس ابن عوض قمرالاقمار علی نورالانوار شرح المنار. معین القائصین فی رد المغاطین. (معجم المطبوعات ج 2)
شیخ محمد عبدالباقی الانصاری اللکنوی. نزیل مدینه. او راست: المنح المدنیه فی مختارات الصوفیه. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
ملا حیدر. از شعرای هندوستان بود و در آغاز روانی تخلص میکرد، ولی به سبب لکنتی که در زبان داشت این تخلص برگزید. این بیت او راست:
ترک چشم او ز مستی هرچه با من راز گفت
غمزۀ غماز با آن شوخ یک یک بازگفت.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حالایی. امروزی. و در این بیت مقابل غیر زمان و ابداعیت آمده است. زمانی، زیرا موجودات یا ماده و مدت دارند (اکنون ثلاثه) یا ماده دارند و مدت ندارند (فلکیات) یا نه ماده دارند و نه مدت (تجردات یا مفارقات) :
اکنونیان روان و تو (آسمان) بر جایی
زیرا که نیست جسم تو اکنونی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکوتی
تصویر ملکوتی
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنتی
تصویر لکنتی
عاجز و از کارمانده: اسب لکنت، فرسوده و قراضه: شمشیر لکنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
حالیه و زمان حال، حالایی و کنونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنته
تصویر لکنته
لکنت: ساعت لکنته درشکه لکنته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنتو
تصویر لکنتو
لکنت: ماشین لکنتو چرخ خیاطی لکنتو
فرهنگ لغت هوشیار
گجستک نیفریتک گجسته بسولیده منسوب به لعنت، سزاوار لعنت ملعون: گفت: بگوی مرخدای آسمان را تا سپاه خویش را بیاورد که من سپاه خویش آوردم. خاک بدهان آن لعنتی (نمرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکنونی
تصویر اکنونی
منسوب به اکنون متعلق بزمان حاضر کنونی فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوتی
تصویر لاهوتی
مینوگان منسوب به لاهوت مقابل ناسوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی، مربوط به زمان حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعنتی
تصویر لعنتی
سزاوار دشنام و نفرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکنته
تصویر لکنته
((لَ کَ تِ))
قراضه، از کار افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاهوتی
تصویر لاهوتی
منسوب به لاهوت، مقابل ناسوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
آسمانی، روحانی، صمدانی، غیبی، قدسی، لاهوتی، الهی، الوهی، ایزدی، ربانی، یزدانی
متضاد: ناسوتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الهی، غیبی، ملکوتی
متضاد: ناسوتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسر
دیکشنری اردو به فارسی