- لکنت
- گرفتن زبان هنگام حرف زدن، کندزبانی
معنی لکنت - جستجوی لغت در جدول جو
- لکنت
- گرفتگی زبان
- لکنت ((لُ نَ))
- گرفتگی زبان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز و از کارمانده: اسب لکنت، فرسوده و قراضه: شمشیر لکنت
لکنت: ساعت لکنته درشکه لکنته
لکنت: ماشین لکنتو چرخ خیاطی لکنتو
نفرین، فرنه
توانگری، قدرت، توانایی، نیرو
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، کابوک، آشیان، بتواز، وکر، پدواز، پتواز، تکند، کابک، پیواز، آشانه، آشیانه
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
نفرین، رجم، عذاب، دشنام
نرم شدن
پوشاننده، حاجت
((لَ))
فرهنگ فارسی معین
یکی از چهار صورت ورق های بازی آس است که بر آن صورت زنی منقوش است (نظیر بی بی در بازی های دیگر)
ضایع و زبون
نرم شدن، نرمی
از خدا خواستن که کسی را از لطف ورحمت خود دور کند، لعن، نفرین، عذاب، دشنام
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
استواری استوارگریدن انگلیسی از} کومس {لاتینی به ارش همدم کنت (گویش بلوچی) کند کنداور
ولیک، ولیکن، ولکن، ولی، اما، لیک، حرفیست که برای تدارک چیزی آرند
نوار چسبان که بر دو سر سیم برق که بر هم نهاده و پیوسته باشند پیچند، پوشش را با فیبری که در اتومبیل میان صفحات مختلفه فلزی و یا گرداگرد صفحات فلزی قرار دهند برای جلوگیری از اتصال
نواری که در اتومبیل در کاسۀ لنت در محل ترمز چرخ ها در دو قسمت هلالی شکل قرار دارد و با فشار دادن پدال ترمز به جدار کاسۀ لنت می چسبد و اتومبیل می ایستد، پارچه ای که برای محافظت از بار روی ماشین می کشند
گیر گفتار
ژودن تپغ زدن تمنده بودن
Stutter
Stuttering
gaguejar