جدول جو
جدول جو

معنی لکمتیو - جستجوی لغت در جدول جو

لکمتیو
(لُ کُ مُ وْ)
لکوموتیو. لوکوموتیو. ماشین بخار که بر روی چرخها استوار باشد و برای حرکت دادن واگونهای قطار راه آهن به کار رود. آتشخانه
لغت نامه دهخدا
لکمتیو
ماشینی که بوسیله بجار الکتریسیته یا موتورهای دیزل حرکت کند و واگونهای قطار راه آهن را بحرکت در آورد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آکتیو
تصویر آکتیو
فعال، کاری، پرکار، مؤثر، در امور نظامی کسی که همۀ عمر خود را به شغل نظامی اختصاص دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکوموتیو
تصویر لکوموتیو
وسیلۀ نقلیه ای که در راه آهن برای کشیدن واگن ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(حِ مَ تَ)
تثنیۀ حکمت. حکمت نظری و حکمت عملی. یا حکمت مشائی و حکمت اشراقی
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ مَ تَ)
کلمتان. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمتان شود.
- کلمتی الشهاده، کلمه لااله الااﷲ و کلمه محمد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ کُ مُ وْ)
آتشخانه. لکمتیو. و رجوع به لکمتیو شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام شهری به اندلس به ساحل دریا. دارای چهارهزار تن سکنه ولنگرگاهی بدیع است. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 330)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
ملا حیدر. از شعرای هندوستان بود و در آغاز روانی تخلص میکرد، ولی به سبب لکنتی که در زبان داشت این تخلص برگزید. این بیت او راست:
ترک چشم او ز مستی هرچه با من راز گفت
غمزۀ غماز با آن شوخ یک یک بازگفت.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لکوموتیو
تصویر لکوموتیو
ماشین بخار که در راه آهن برای کشیدن واگنها بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنتی
تصویر لکنتی
عاجز و از کارمانده: اسب لکنت، فرسوده و قراضه: شمشیر لکنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکنتو
تصویر لکنتو
لکنت: ماشین لکنتو چرخ خیاطی لکنتو
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ کُ مُ))
وسیله نقلیه موتوری که روی خط آهن حرکت می کند و برای کشیدن واگن های قطار به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتیو
تصویر اکتیو
فعال، در حال کار، به کار انداخته شده، پر تکاپو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکتیو
تصویر آکتیو
کارا، کارساز، کاری
فرهنگ واژه فارسی سره