جدول جو
جدول جو

معنی لکلرک - جستجوی لغت در جدول جو

لکلرک
(لُ لِ)
مستشرق فرانسوی. او راست: ترجمه مفردات ابن البیطار و ترجمه عیون الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعه با اضافاتی به نام تاریخ طب عرب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ لِ)
چوبکی باشد که بر دول آسیا به عنوانی نصب کنند که چون آسیا به گردش آید سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی آسیا ریزد. ناوچه که از آن گندم به آسیا ریزد خردخرد. لکلکه:
چون لکلک است کلکت بر آسیای معنی
طاحون ز آب گردد نز لکلک معین
زآن لکلک ای برادر گندم ز دول بجهد
در آسیا درافتد معنی زهی مبین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لک لک. لقلق. ابوحدیج. قعقع. (منتهی الارب). لقلاق. مرغی است حرام گوشت و از جملۀ طیور وحشی است. طائر آبی است. (غیاث). زاغور. فالرغس. فالرغوس. بلارج. (برهان). مرغی است مشهور که گردن و پای دراز دارد و مار شکار کند و چندان از هوا بر روی خار و سنگلاخ رها کند که مجروح و هلاک شود پس به آشیانه برد و بخورد:
لکلک گوید که لک الحمد و لک الشکر
تو طعمه من کرده ای آن مار ژیان را.
سنائی (از انجمن آرا).
لگلگ با کاف فارسی نیز آمده است. رجوع به لگلگ و لقلق و لقلق شود
سخنان هرزه و یاوه و مانند فریاد لکلک. (برهان) (آنندراج). لکلکه:
بس کن ای لکلک بیهوده ز گفتار تهی
تا سخنها همه از جان مطهر گویند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری مراغه و پنج هزارگزی باختر شوسۀ مراغه به میاندوآب. جلگه، معتدل مالاریایی و دارای 1267 تن سکنه. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی گلیم بافی و آب آن از رود خانه مردی، قنات و چاه. محصول آنجا غلات، پنبه، چغندر، کشمش و بادام و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شتر تنومند، کوته بالا چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا بگردش در آید سر آن چوب حرکت کند و بدول خورد و دول را بجنباند و دانه بتندی در گلوی آسیا ریزد: چون لکلک است کلکت بر آسیای معنی طاحون ز آب گردد نزلکلک معین. زان لکلک ای برادر گندم ز دول بجهد در آسیا در افتد معنی زهی مبین. (مولوی لغ) شتر کوتاه ستبر درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکلک
تصویر لکلک
((لِ لِ))
لکلکه، چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا به گردش درآید، سر آن چوب حرکت کند و به دول خورد و دول را بجنباند و دانه به تندی در گلوی آسیا ریزد
فرهنگ فارسی معین
مراتع و کشتزاری بین روستاهای ونوش و سرین کلای نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی