جدول جو
جدول جو

معنی لکد - جستجوی لغت در جدول جو

لکد
(لَ کِ)
مرد بخیل تنگخوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لکد
(سَ رَ)
چسبیدن چرک و ریم بر چیزی و لازم گردیدن. (منتهی الارب). شوخ گرفتن در جای. (تاج المصادر). چرک چسبیدن بجایی. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
لکد
(سِ نَ)
به دست زدن کسی را، دور کردن کسی را، راندن (منتهی الارب) ، خود را به روی کسی یا چیزی افکندن. (دزی)
لغت نامه دهخدا
لکد
(لَ کَ)
اردۀ کنجد. (دهار) ارده. آرده. آرد کنجدۀ سپید. آس کردۀ کنجد سفید
لغت نامه دهخدا
لکد
زدن با دست، دور کردن راندن
تصویری از لکد
تصویر لکد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه
تصویر لکه
لک، اثری که از چربی یا کثافت یا مواد رنگین بر روی لباس یا پارچه و مانند آن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکل
تصویر لکل
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقات تلخی گفته شود
لند لند: غرغر
لند لند کردن: غرغر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحد
تصویر لحد
گور، سنگی که بالای سر مرده بر روی گور نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد
تصویر لگد
لت یا ضربه ای که با پا به کسی یا چیزی زده شود
لگد انداختن: لگد پراندن ستور
لگد افکندن: لگد پراندن ستور، لگد انداختن
لگد پراندن: لگد انداختن، لگد زدن
لگد پرانیدن: لگد انداختن، لگد زدن، لگد پراندن
لگد زدن: با پا به کسی یا چیزی زدن، لگد انداختن ستور
لگد کردن: پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاد
تصویر لاد
دیوار، هر طبقه از دیوار گلی، چینۀ دیوار
پی، بیخ، بنیاد، برای مثال به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنین دیوار (عنصری - ۱۴۵)
خاک
پارچۀ نرم و لطیف، دیبا، حریر، برای مثال باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران - ۴۳۹)
مخفّف واژۀ لادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکا
تصویر لکا
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایزار، پاپوش، پایدان، لخا، پاافزار، پااوزار
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، ساختیان، پرنداخ، پرانداخ، گوزگانی، اپرنداخ، پرندخ، کوزکانی، سختیان
لاک
رنگ سرخ
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، رز، آتشی، گل سوری، ورد، چچک، گل آتشی، سوری، بوی رنگ، برای مثال در کنارش نه آن زمان کاکا / تا شود سرخ چهره اش چو لکا (سنائی۱ - ۱۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکن
تصویر لکن
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
مقابل دختر، پسر، آلت تناسل مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی پر پشت و درهم رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی برهم نشسته و به هم چسبیده مانند یال شیر، نمد، نمدزین اسب
فرهنگ فارسی عمید
(عَ کَ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کُ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ کِ)
غلیظ و سطبر. (ناظم الاطباء). غلیظ. (اقرب الموارد) ، شیر دفزک شده و سطبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ کَدد)
پیه. (منتهی الارب). شحم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ کِ)
درشت و سطبر. (منتهی الارب). غلیظ. (اقرب الموارد) ، پیره زن نیک زیرک، زن کوتاه بالای آکنده گوشت خوار کم خیر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد درشت اندام سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ)
شتر سخت که دارای گردن و پشت قوی باشد. سخت و قوی، و مذکر و مؤنث در آن یکسان است، پیرزن با بانگ و فریاد و کم خیر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دست در گردن کسی انداختن، سطبرگوشت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بعض چیزی به بعض آن چسبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
ناکس و فرومایه و ملصق بقوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
حمله. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
کوبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). میخ کوب و چیزی مانند آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاد
تصویر لاد
کینه ورز دشمن سر سخت دیوار از گل برآورده، چینه دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
پشم پشم گوسفند پشم شتر نمت نمد، خوی گیر زین، پشم نشسته پشم پشم به هم چسبیده پشم گوسفند و شتر: وین عمارت کردن گور و لحد نی بسنگ است و بچوب ونی لبد. (مثنوی نیک. 130: 3) نمد نمط: مور اسود بر سر لبد سیاه مور پنهان دانه پیدا پیش راه (مثنوی لغ)، نمدزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکد
تصویر عکد
میانه میانه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکد
تصویر شکد
پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکد
تصویر الکد
ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحد
تصویر لحد
شکاف در پهن گور، شکاف کرانه گور
فرهنگ لغت هوشیار