جدول جو
جدول جو

معنی لچکی - جستجوی لغت در جدول جو

لچکی
حجاب دار، سه گوش، مثلث شکل
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
فرهنگ فارسی عمید
لچکی
(لَ چَ)
منسوب به لچک. سه گوش. مثلث شکل. جامه یا نقشی به صورت مثلث متساوی الاضلاع
لغت نامه دهخدا
لچکی
گلوته ای منسوب به لچک سه گوش مثلث شکل، پارچه یا نقشی بصورت مثلث متساوی الاضلاع
فرهنگ لغت هوشیار
لچکی
سه گوش، مثلث شکل، پارچه یا نقشی به صورت متساوی الاضلاع
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
فرهنگ فارسی معین
لچکی
مثلثی
تصویری از لچکی
تصویر لچکی
فرهنگ واژه فارسی سره
لچکی
سه گوش، روسری سه گوش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکی
تصویر چکی
خرید و فروش یکجا، چیزی که بدون شمردن یا وزن کردن خرید و فروش شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لچک
تصویر لچک
دستمال سه گوشه که زنان بر سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
درتداول عامه، اصطلاحی است در مبادله و فروش اجناس و اشیاء، بدین معنی که چیزی را ناسنجیده و نپیموده و وزن ناکرده داد و ستد کنند، چنانکه گویند: این گردوها. این کرباسها، این گندمها چکی به چند؟ تخمینی. چوب انداز. ناکش. بدون شمارش. بدون وزن. مقابل کش و منی:
این ته بساط حسن که داری چکی به چند
تا نقدجان بیارم و یکجا قپان کنم.
؟
لغت نامه دهخدا
(لَ چَ)
شح ّ. لئامت. خست، شوخگنی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چَکْ کی)
سوراخ میان سنگ آسیا که بدان سنگ بر دور محور گردش میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُکْ کی)
منسوب است به لک از بلاد برقه بین اسکندریه و طرابلس غرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کردهای لکی، در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است، لهجۀ لکی، لهجه ای اززبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند
لغت نامه دهخدا
(سَدْوْ)
آزمند وحریص چیزی گردیدن و لازم شدن او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی قاقله است. (تحفۀ حکیم مؤمن). هیل (هل)
لغت نامه دهخدا
نام جنگلی است بزرگ که گویند پانصد فرسخ طول آن است. ابتدای آن از جبال کاشغر است، یعنی طرف شمالی آن جنگل متصل است به کوهستان کاشغر، پس میرسد به کوهستان کشمیر و بلاد هند و یوروپ و بنگاله را قطع کرده منتهی به دریا شود و عرض آن از ده روز الی یک ماه راه مسافت است و در آن جنگل پیل و کرگدن و درندگان قوی جثه بسیار است تا اکنون هیچیک از سلاطین اسلام را تسخیر آن کشور ممکن نگشته و نام آن کشور نیپال به فتح نون و سکون یای تحتانی و بای پارسی به الف زده و لام موقوف در حوالی چین و نزدیک به بحر هند است. (آنندراج). رجوع به نیپال شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به لیک پسر پاندیون آتنی، نام گروهی که اصلاً از جزیره کریت بوده اند و قبل از گرفتن این اسم ترمیل نام داشته اند، (ایران باستان ج 1 ص 741)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
کرات. للک. درختی است که چوب آن برای چپر و پرچین مصرف شود و از آن در جنگلهای ایران بدست آید
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاک، از لاک،
به رنگ لاک، در شالهای کشمیر رنگی خاص است مقابل زمرّدی، ترمۀ لاکی، بقسمی ترمۀ سرخ روشن گویند:
پیچیده یکی لاکی میرانه بسربر
بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر،
سوزنی،
، به ذکر حال و ارادۀ محل دستار لاکی رنگ
لغت نامه دهخدا
عیب جوی مردم، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ چَ / لَچْ چَ)
چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند. چارقد خرد. چارقد کوچک. مقنع کوچک. پارچه ای چهارگوشه که دو تا کرده سه گوشه بر سراندازند و دو سرش زیر گلوبسته شود. پارچه ای باشد مربع که زنان هر دو گوشۀ آن را بر بالای هم اندازند بعنوانی که مثلث شود و آن تکلفات بسیار کنند از کشیده دوزی و گلابتون دوزی و جواهرنیز در آن بدوزند و بر بالای سر آغوج بگذارند و بر سر بندند چنانکه دو گوشۀ آن در زیر حنک و چانۀ ایشان بسته شود و مضبوط گردد. (برهان). صاحب غیاث اللغات گوید:... لفظ ترکی است به معنی معجر و روپاک مربع که در آن تکلفات بکار برند. (غیاث). کلوته:
آنکه مردانگی بود کارش (؟)
لچک قحبه به ز دستارش.
میریحیی شیرازی (آنندراج).
وفا از زن طلب کردن ز نامردی بود یحیی
نمی بینی که چرخ از ماه بر سر لچک دارد.
میریحیی شیرازی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لچری
تصویر لچری
بخل خست، پستی فرومایگی، چرکینی شوخگنی، هرزگی
فرهنگ لغت هوشیار
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند، مقنعه کوچک، سرانداز ترکی کلوته گلوته روپاک چارقد کوچک مثلث شکل که زنان و کودکان با آن سرخود را پوشند کلوته، طرح مخصوصی است در قالی بافی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکی
تصویر چکی
داد و ستد اجناس و اشیا و زن ناکرده و نپیموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکی
تصویر لاکی
دارای رنگ سرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکی
تصویر چکی
((چَ))
دادوستد اجناس و اشیاء وزن ناکرده و ناپیموده، یک جا و یکباره و به صورت کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لچک
تصویر لچک
((لَ چَ یا چَّ))
چارقد، روسری
لچک به سر: کنایه از زن، دشنامی برای مردان ترسو و بی جربزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لچک
تصویر لچک
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
یک جا، وزن ناکرده، بی متراژ، روی هم، تخمینی، اله بختکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محوری که پل آبدنگ حول آن بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در غرب شهرستان گرگان، روستایی در ساری، چاله ی روی پره های چوبی آسیاب آبی، قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی کپور متوسط، خرید کلی یک سری اجناس و کالاها
فرهنگ گویش مازندرانی
الاستطاعه، انعطاف پذیری، افتادگی، تاب آوری، ارتجاعی بودن
دیکشنری اردو به فارسی