لویشه. لبیشه. لواشه. لباشه. لباچه. لویشن. حلقه ای باشد از ریسمان که بر سرچوبی نصب کنند و لب اسبان و خران بدنعل را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند. (برهان)
لویشه. لبیشه. لواشه. لباشه. لباچه. لویشن. حلقه ای باشد از ریسمان که بر سرچوبی نصب کنند و لب اسبان و خران بدنعل را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند. (برهان)
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ)
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ)
کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد، خویشاوند، برای مثال چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱ - ۱۰۶)، ضمیر مشترک برای اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع، خود، خویشتن، برای مثال برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی - ۱۰۶)
کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد، خویشاوند، برای مِثال چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱ - ۱۰۶)، ضمیر مشترک برای اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع، خود، خویشتن، برای مِثال برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی - ۱۰۶)
ابن بیطه. یکی از پادشاهان قدیم اسپانیا. صاحب الحلل السندسیه آرد: آنگاه گروهی از اقوام بیگانه رم که آنها را پشتولکات میخواندند بر این اشبانیان داخل شدند و پادشاه ایشان را طلویش بن بیطه مینامیدند و این واقعه در روزگار بعثت عیسی بن مریم (ع) بود. قوم مزبور از سوی رم به اندلس درآمدند و آنها در عین حال بر فرنگ نیز استیلا داشتند وعمال خود را بدان سوی گسیل میکردند. آنها شهر مارده را پایتخت اندلس قرار دادند و بر کشور اندلس استیلا یافتند و تا دیر زمانی برآن مملکت تسلط داشتند و 27 تن از آنان متوالیاً بپادشاهی اندلس رسیدند تا سرانجام دودمان پشتولکات را گت ها منقرض ساختند... (از الحلل السندسیه ج 1 ص 172)
ابن بیطه. یکی از پادشاهان قدیم اسپانیا. صاحب الحلل السندسیه آرد: آنگاه گروهی از اقوام بیگانه رم که آنها را پشتولکات میخواندند بر این اشبانیان داخل شدند و پادشاه ایشان را طلویش بن بیطه مینامیدند و این واقعه در روزگار بعثت عیسی بن مریم (ع) بود. قوم مزبور از سوی رم به اندلس درآمدند و آنها در عین حال بر فرنگ نیز استیلا داشتند وعمال خود را بدان سوی گسیل میکردند. آنها شهر مارده را پایتخت اندلس قرار دادند و بر کشور اندلس استیلا یافتند و تا دیر زمانی برآن مملکت تسلط داشتند و 27 تن از آنان متوالیاً بپادشاهی اندلس رسیدند تا سرانجام دودمان پشتولکات را گت ها منقرض ساختند... (از الحلل السندسیه ج 1 ص 172)
لبیشه. لبیش. لبیشن. لویشن. لویش. لباشه. لواشه. لباچه. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود. زیار. (مهذب الاسماء). چوبی رسنی در آن بسته که بر لب ستوران بندند تا نگزند به دندان: یکیت روی ببینم چنانکه خری را به گاه ناخنه برداشتن لویشه کنی. ؟ (از لغت نامۀ اسدی). لبت از هجو در لویشه کشم که بدینسان بود تبسم خر. سوزنی. تبیره زن از خارش چرم خام لویشه درافکند شب را به کام. نظامی. پیش آرد هی هی و هیهات را وز لویشه پیچد او لبهات را. مولوی. مرا کمند میفکن که خود گرفتارم لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند. سعدی. پوز خود را لویشه کردستم تا طمع بگسلد ز قرص و لواش. نزاری. حنک، لویشه در دهن اسب. (دهار). تذییر، لویشه بر سر ستور کردن. (تاج المصادر). احتناک، لویشه بر سر ستور نهادن. (ترجمان القرآن)
لبیشه. لبیش. لبیشن. لویشن. لویش. لباشه. لواشه. لباچه. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود. زیار. (مهذب الاسماء). چوبی رسنی در آن بسته که بر لب ستوران بندند تا نگزند به دندان: یکیت روی ببینم چنانکه خری را به گاه ناخنه برداشتن لویشه کنی. ؟ (از لغت نامۀ اسدی). لبت از هجو در لویشه کشم که بدینسان بود تبسم خر. سوزنی. تبیره زن از خارش چرم خام لویشه درافکند شب را به کام. نظامی. پیش آرد هی هی و هیهات را وز لویشه پیچد او لبهات را. مولوی. مرا کمند میفکن که خود گرفتارم لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند. سعدی. پوز خود را لویشه کردستم تا طمع بگسلد ز قرص و لواش. نزاری. حنک، لویشه در دهن اسب. (دهار). تذییر، لویشه بر سر ستور کردن. (تاج المصادر). احتناک، لویشه بر سر ستور نهادن. (ترجمان القرآن)
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ) غله کوفته شده که هنوز از کاه جدا نکرده باشند
ریسمانی که بشکل حلقه برسرچوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند: پیش آرد هی هی و هیهات را و ز لویشه پیچد او لبهات را (مثنوی لغ) غله کوفته شده که هنوز از کاه جدا نکرده باشند
ریسمانی که به شکل حلقه بر سر چوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند، لویش، لویشن، لبیشه، لبیشن، لباشه، لواشه، لباچه
ریسمانی که به شکل حلقه بر سر چوبی نصب کنند و اسب و خر چموش را در آن حلقه نهند و بتابند تا حرکات ناپسند نکنند، لویش، لویشن، لبیشه، لبیشن، لباشه، لواشه، لباچه