جدول جو
جدول جو

معنی لؤلؤبار - جستجوی لغت در جدول جو

لؤلؤبار(نَ / نِ پَ)
آنکه لؤلؤ بارد. مجازاً اشکبار:
بودم آنگه ز لفظ لؤلؤبار
بارم اکنون ز دیدگان لؤلؤ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لولوبار
تصویر لولوبار
لؤلؤبارنده، مرواریدبار، لؤلؤافشان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
لؤلؤسازنده. که لؤلؤ پدید آورد:
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤریز
وراز آمدن شب سپهر لؤلؤساز.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
لؤلؤپاشنده. فشانندۀ مروارید
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
به لؤلؤ باز بسته. دارای لؤلؤ:
لب چو مرجان و لیک لؤلؤبند
تلخ پاسخ ولیک شیرین خند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لُءْ لُ ءِ تَ)
مروارید رخشان و آبدار و مجازاً اشک و دندان:
بشویدش عارض به لؤلؤ تر
بپالایدش رخ به مشکین عذار.
ناصرخسرو.
به گیسو در نهاده لؤلؤ زر
زده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر.
نظامی.
اگر ده در صدف شد لؤلؤ تر
بسنگ خویشتن درداد گوهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لُءْ لُءْ)
امیر، از ملازمان سلطان ابوسعید ایلخان مغول. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 124)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لولو بار
تصویر لولو بار
مروارید بار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه لولو بارد، اشکبار. لولوبند. به لولو باز بسته دارای لولو: لب چو مرجان و لیک لولوبند تلخ پاسخ و لیک شیرین خند (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار