جدول جو
جدول جو

معنی لولک - جستجوی لغت در جدول جو

لولک
(لَ)
دهی از دهستان گردیان بخش سلماس شهرستان خوی. واقع در سی هزارگزی جنوب باختری سلماس. دره و سردسیر. دارای 70 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
لولک
نیمه گرم، ولرم، نوعی نان محلی، غلت زدن در سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولک
تصویر پولک
(دخترانه)
دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لولو
تصویر لولو
هیکل موهوم که بچه را از آن می ترسانند، شکل مهیب، لولوخره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله
تصویر لوله
استوانۀ دراز فلزی توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه می شود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار می رود، هر چیز دراز و استوانه شکل که میان آن خالی باشد مثلاً لولۀ قلیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
پیچک، گیاهی صحرایی با برگ های کوچک دندانه دار و گل هایی به شکل زنگوله و به رنگ آبی، سفید یا سرخ کم رنگ. بیشتر در کشتزارها می روید و روی زمین می خزد یا به گیاه های مجاور خود می پیچد و بالا می رود و به هر گیاهی که بپیچد آن را پژمرده و خشک می کند، هر چیز پیچیده و گلوله شده از نخ، ابریشم و مانند آن، انواع گیاهان که به درختان و اشیای مجاور خود بپیچند و بالا بروند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غولک
تصویر غولک
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولاک
تصویر لولاک
اگر نبودی تو، اشاره به حدیث قدسی خطاب به پیغمبر اسلام، برای مثال «لولاک، لمّا خلقت الافلاک» ( اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولی
تصویر لولی
کولی، جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو و مطرب، برای مثال صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲ - ۴۰۴)، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ - ۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
ابزاری که با آن در را به چهارچوب وصل می کنند و در به وسیلۀ آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولک
تصویر تولک
زیرک، چابک، مرغ پرریخته
تولک رفتن: ریختن پر پرنده تا پرهای تازه به جای آن بروید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند
پل کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولک
تصویر شولک
اسب تندرو، سیس، بوز، بالاد، جواد، بادرفتار، چهارگامه، سابح، گام زن، براق، ره انجام، چارگامه
بادریسۀ دوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هولک
تصویر هولک
آبلۀ دست و پا، تاول، بیماری آبله
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، زبیب
فرهنگ فارسی عمید
(لو لَ)
ده کوچکی از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 41هزارگزی جنوب رودسر و پنج هزارگزی جنوب خاوری پل رود. دارای 55 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، پوستهای ریز روی بدن ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
مجرای استوانه ای شکل، آنچه که مدور و دراز و میان خالی باشد و گاه میان پر، هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را بکار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هولک
تصویر هولک
آبله دست وپا، هلاکت گردکان بازی کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
کمان حلاجی کمان حلاجی کوچک، کمان حلاجی (عموما)، نوعی از تیر پیکان دار
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک. ترکی لک لک بنگرید به لک لک
فرهنگ لغت هوشیار
سختی، زیان، گزند، اگر نه آهنی که وسیله اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است، ابزاری که در را به چهار چوب متصل میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از سروای: لو لاک لما خلقت الافلاک اگر نبودی تو سپهران را نمی آفریدم اگر نبودی تو. توضیح ماخوذ از آیه حدیث قدسی خطاب به پیغمبراسلام ص: لولاک لما خلقت الافلاک. (اگر تو نبودی من فلکها را نمی آفریدم: ترا عز لو لاک تمکین بس است ثنای تو طه ویس بس است. (سعدی) یا خواجه (سید) لولاک. پیغمبر اسلام ص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولب
تصویر لولب
آبریز مار پیچی، میخ پیچ، چرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولع
تصویر لولع
سیاهی سر پرستان
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی سگ کوچک جثه دراز پشم، یک سر دو گوش، صورت مهیب و ترسناکی برای ترسانیدن اطفال سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولی
تصویر لولی
زنگاری، غربتی، حرامی، بیشرم و بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولک
تصویر تولک
مرغ پر ریخته زرک چابک، پر ریخته (مرغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواک
تصویر لواک
خاییدنی جویدنی
فرهنگ لغت هوشیار
شتر تنومند، کوته بالا چوبکی است که بر دول آسیا طوری نصب کنند که چون آسیا بگردش در آید سر آن چوب حرکت کند و بدول خورد و دول را بجنباند و دانه بتندی در گلوی آسیا ریزد: چون لکلک است کلکت بر آسیای معنی طاحون ز آب گردد نزلکلک معین. زان لکلک ای برادر گندم ز دول بجهد در آسیا در افتد معنی زهی مبین. (مولوی لغ) شتر کوتاه ستبر درشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
پای افزار کفش، گوشت سرخی که بر سر خروس باشد تاج خروس لالکا، تاج اکلیل: آخر ار چه عقل ماگم شد ولیک از روی حس سر زلالک باز میدانیم و پا از لالکا. (سنائی مصف. 23)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولک
تصویر کولک
کدویی که زنان پنبه رشتنی را در آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
کوزه ای که تمغاچیان و مردم مشاهد متبرکه که دارند تازر و سیمی که از مردم بگیرند در آن ریزند، کوزه ای سفالین یا صندوقچه ای که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولک
تصویر دولک
چوب بزرگ در بازی) الک و دولک (مقابل الک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، دایره های کوچک فلزی به رنگ های مختلف که زنان به جامه های خود بدوزند، فلس ماهی
فرهنگ فارسی معین
ولرم
فرهنگ گویش مازندرانی