جدول جو
جدول جو

معنی لوقیس - جستجوی لغت در جدول جو

لوقیس
نام حکیمی از مفسرین کتب حکمای قدیم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
مصحف بوئیس. شمشاد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
خداوند شتران گرگین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
لافیس، (برهان)، نام دیوی که در نماز به خاطر وسوسه اندازد، (غیاث) :
تو گوئی که عفریت لاقیس بود
به زشتی نمودار ابلیس بود،
سعدی،
در همه روم و شام چون کفر ابلیس و فسق لاقیس چنان مجهور شده است، (زیدری)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از سرو است و به طریق و حنین حرف ابیض دانسته اند، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
ناحیۀ قدیم آسیای صغیر بین کاریه و پامفیلیه
لغت نامه دهخدا
شهری به انگلستان، دارای یازده هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
ماتیو گریگوری، داستان نویس انگلیسی، مولد لندن (1775-1818 میلادی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سردشت بخش سردشت شهرستان دزفول، واقع در 24000گزی شمال باختری سردشت و 13000گزی جنوب ایستگاه راه آهن شهبازان. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی. دارای 1200 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، انجیر و انار. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گاستن. فرزند فرانسوا گاستن مذکور در فوق، مولد پاریس (1764-1830 میلادی). سیاستمدار و نویسندۀ فرانسوی
ابن شارلمان (ملک اکیطانیه). (الحلل السندسیه ج 2 ص 208، 209، 210، 211، 216، 267)
فرانسوا - گاستن، دوک دو. مارشال فرانسه، مولد شاتوداژاک (اود) (1720-1787 میلادی)
جرج کرنول. سیاستمدار و مورخ انگلیسی، مولد لندن (1806-1863 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
به لغت یونانی به معنی سپید است و ابیض که در مقابل سیاه باشد. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
آلوقیصی. قسمی میوه بدرشتی درشت ترین هلو و آبدارتر از آن بطعم میخوش و پوستی املس و برنگ سرخ و سبز بهم آمیخته
لغت نامه دهخدا
رجوع به قولوانیس شود
لغت نامه دهخدا
دیو نماز در برهان لافیس آمده و پارسی است وسوسه کننده ببدی اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گزنه سپید از گیاهان، سرو نکره یی حرف ابیض که گزنه سفید است، یکی از گونه های سرو است و شاید منظور سرو نقره یی باشد که دارای برگهای متمایل به سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقیس
تصویر لاقیس
وسوسه کننده
فرهنگ فارسی معین