جدول جو
جدول جو

معنی لوغ - جستجوی لغت در جدول جو

لوغ
نوش، نوشیدن، برای مثال من ز هجای تو بازگشت نخواهم / تات فلک جان و خواسته نکند لوغ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۴)
تصویری از لوغ
تصویر لوغ
فرهنگ فارسی عمید
لوغ
(سَطْوْ)
در دهان گردانیدن، پس انداختن چیزی را، درپیوستن به کسی و لازم گرفتن او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لوغ
بام غلطان، (فرهنگ نعمهاﷲ)
لغت نامه دهخدا
لوغ
لوغیدن. دوشیدن بود به عبارت (به زبان) ماوراءالنهر. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). و در نسخۀ خطی همین فرهنگ که نزد من است و متعلق به مرحوم محمدباقر میمندی خسروی بوده مینویسد: لوغ و لوغیدن دوشیدن و آشامیدن بود به زبان ماوراءالنهر و در برهان قاطع برآشامیدن ’و ریختن’ هم اضافه می کند و در فرهنگ شعوری و سروری مینویسد: ’و می لوغد یعنی می آشامد’ و فرهنگ سروری میگوید در مؤید وفرهنگ و زفانگویا، به معنی آشامنده و دوشنده نیز آمده و معنی اخیر را برهان نیز دارد و در فرهنگ نعمهاﷲاضافه می کند: طام یواغی، یعنی شول طشدر که درّ طاملر او زرنده طپرغن دز ایدرلر و شاهد در فرهنگها عموماً به تقلید فرهنگ اسدی شعر منجیک است:
من ز هجای تو باز گشت [بود نخواهم
تات فلک جان و خواسته نکند لوغ.
ولی من نمیدانم این کلمه دراین شعر چگونه معنی دوشیدن یا آشامیدن میدهد!؟
لغت نامه دهخدا
لوغ
دوشیدن
تصویری از لوغ
تصویر لوغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مرحله ای که موجود زنده به حد رشد کامل می رسد. در اسلام سن بلوغ دختر پایان نه سال قمری و برای پسر پایان چهارده سال قمری است، رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
پرازدحام، بی نظم و ترتیب، پرسر و صدا
شلوغ کردن: سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
فرهنگ فارسی عمید
خیزران
لغت نامه دهخدا
(غُ)
در یونانی به معنی عقل. در فلسفۀ افلاطون، خدا که منبع مثل است. در فلسفۀ افلاطونیان جدید، یکی از مظاهر الوهیت. در فلسفۀ مسیحی، کلمه خدا و شخص دوم تثلیث
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
ناحیتی است از خزران، مردمان آن جنگی و با سلاح بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
شهری به اندلس، مدینه لوغو و هی من زمن الرومانیین و لهاسور لایزال قائماً و علیه ابراج کثیره و قد استولی علی هذه البلده العرب، فیما استولوا علیه، (الحلل السندسیه ج 2 ص 59)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
رسیدن به سن رشد، بالغ شدن دختر و پسر در سنین معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوغ
تصویر الوغ
ترکی کلان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
جای انبوه از جمعیت، اجتماع مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
((بُ))
به سر رسیدن، رسیدن به سن رشد، رسیدگی، سن قانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
((شُ))
ازدحام، سر و صدا، جنجالی، پرحرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
پزاوش، بالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
Maturation, Maturity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
Cluttered, Crowded, Overcrowded, Riotous, Hectic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
en désordre, bondé, agité, trop bondé, tumultueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
беспорядочный , переполненный , суетливый , переполненный , буйный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
Reifung, Reife
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
unordentlich, überfüllt, hektisch, unruhig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
дозрівання , зрілість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
безладний , переповнений , метушливий , надмірно переповнений , бурхливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
dojrzewanie, dojrzałość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
созревание , зрелость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
成熟
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
杂乱的 , 拥挤的 , 忙碌的 , 过于拥挤的 , 喧闹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
maturação, maturidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
desordenado, lotado, agitado, excessivamente lotado, tumultuoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
maturazione, maturità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
disordinato, affollato, frenetico, eccessivamente affollato, tumultuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
desordenado, concurrido, agitado, demasiado lleno, tumultuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
zabałaganiony, zatłoczony, nerwowy, zbyt zatłoczony, burzliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی