جدول جو
جدول جو

معنی لوطیانه - جستجوی لغت در جدول جو

لوطیانه(نَ / نِ)
به راستی. با درستی. با صدق و صفا و راستی: لوطیانه بگو، با کمال صداقت بگوی. لوطیانه به ما بگو ببینم این کار را تو کرده ای یا دیگری ؟
لغت نامه دهخدا
لوطیانه
داشوار (گویش تهرانی) همچون لوطیان باصدق و صفا براستی: اما لوطیانه بگو من ارسلانم وجانت را خلاص کن خ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
چرب و شیرین، لقمۀ چرب و شیرین، سخن شیرین و دل چسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگیانه
تصویر سوگیانه
لباس ماتم، جامۀ عزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوندانه
تصویر لوندانه
به روش لوندان، همچون لوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موریانه
تصویر موریانه
نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوفیانه
تصویر صوفیانه
به طریق صوفیان، به شیوه و روش صوفیان، همچون صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزیانه
تصویر روزیانه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوسانه
تصویر لوسانه
متملقانه، از روی فریب کاری، برای مثال اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر / صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه (کسائی - لغت فرس - لوسانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته، گلاب و شکر درست می کنند، باقلوا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ /نِ)
زنگاری باشد که آهن و فولاد را ضایع کند. (برهان). زنگاری که آهن و فولاد را ضایع می کند به طوری که از صیقل کردن برطرف نشود. (ناظم الاطباء). مورانه. مورجانه. مورچانه. (غیاث) (آنندراج) :
بس که دنیا را کمر بستم چو مور دانه کش
مدتی چون موریانه روی در آهن کشم.
سعدی.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ.
سعدی.
، جانورکی که چوب را می خورد و آن را سوراخ سوراخ می کند. (ناظم الاطباء). مورچۀ سفید. ریونجه. تافشک. ریونجو. رونجو. کرم چوب خوار. چوبخوار. چوبخوارک. ارضه. کرمک چوبخوار. ریوچه. خوره. چوبخواره. حشره ای است از راستۀ آرکیپترها که نزدیک براستۀ رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی و دو نوع از آن دیده می شود یک نوع در داخل چوبهای منازل است و نوع دیگر در نواحی استوایی که در بیابانهابرای خود مسکن می سازد و طول و قطر خانه هایشان گاهی به پنج متر و هشت متر می رسد. موریانه نیز مانند مورچه گونه هایی دارد چون موریانه های کارگر و موریانه های مدافع (سرباز) که بال و چشم و دستگاه تناسلی ندارند و فقط موریانۀ نر چهار بال دارد. در دستگاه گوارشی این موریانه ها عده ای از تک یاختگان از دستۀ فلاژله ها می زیند که با موریانه ها زندگی اشتراکی دارند. رشمیز و آن را در اصطلاح شوشتر ریمیز و در اصطلاح گناباد خراسان رونجک گویند. (یادداشت پروین گنابادی). دابهالارض: همچنان برعصا تکیه زده بود تا موریانه عصای او را خورد و عصابیفتاد. (قصص الانبیاء ص 175). مأروض، موریانه زده. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
موریانه همه چیز خانه را خورد جز غم صاحب خانه. (امثال و حکم دهخدا).
چوب نرم را موریانه خورد. (امثال و حکم دهخدا).
، به معنی مور است. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(لَ وَ نَ / نِ)
چون لوندان. لوندسان
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام یکی از ضربهای موسیقی است و آن سه ضرب است دیک دک. (مجلۀ موسیقی شمارۀ 5 ص 25 از رسالۀ امیرخان) ، سرانداز. نام آهنگی است. رجوع به ذیل کلمه آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مانند صوفی. همانند صوفی:
شد درون تا کند تماشائی
صوفیانه برآورد پائی.
نظامی.
رجوع به صوفی و صوفیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
لباس ماتم و جامۀ عزا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
همانند مردم روم. همچون رومیان. رومی، به طور و به طرز رومی. (ناظم الاطباء) :
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب.
سعدی.
، یونانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
درخور کوهیان. مناسب مردمی که درکوهستان زندگی کنند: جفتی کفش کوهیانۀ پرقطری برزده و در پای کرده. (اسرار التوحید ص 80)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام موضعی میان سهرند (سرهند) و شاه جهان آباد هندوستان
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقیانه
تصویر لقیانه
دیدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
سخن دلچسب و شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوسانه
تصویر لوسانه
چاپلوسی، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
حلوایی است که از شکر (یا عسل) ومغز بادام نرم کوبیده ومخلوط به گلاب می سازند. این خمیر را در میان ورقه های بسیار نازکی از نان مانند لواش (و حتی از آن نیز نازکتر) می پیچند وبقطعه های کوچک می برند و در ظرفی بصف در کنار هم مرتب می کنند وشربتی از شهد و شیره تازه آمیخته به گلاب می جوشانند و برآن می ریزند. آخر الامر مقداری مغز پسته خر کرده و کوبیده بر روی آن می پراکنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از گیاههای متعفن: وین سیم که هست اسم و جسمش نی چون بوی خوش سپست و لوکانه... (عثمان مختاری. چا. همائی 499)
فرهنگ لغت هوشیار
زنگاری که آهن و فولاد را ضایع میکند بطوریکه از صیقل کردن برطرف نشود، حشره ای مانند مورچه که خوراک آن چوب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوندانه
تصویر لوندانه
همچون لوند مانند لوندان
فرهنگ لغت هوشیار
سوفیانه درویشانه همچون صوفیان به طریق صوفیان: سماع صوفیانه، به شیوه صوفیان: صوفیانه عمل می کند، بحری از اصول موسیقی و آن سه ضربی است، سر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگیانه
تصویر سوگیانه
لباس ماتم و جامه عزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوطیانه
تصویر طوطیانه
مانند طوطی همچون طوطیان
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
حشره ای است از راسته آرکیپترها که نزدیک به راسته رگ بالان است. موریانه حشره ای است اجتماعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صوفیانه
تصویر صوفیانه
((یِ))
همچون صوفیان، به شیوه صوفیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوسانه
تصویر لوسانه
((نِ))
چاپلوسی، وسیله فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
((لُ یا لَ نِ))
یک قسم شیرینی است که از شکر و گلاب و بادام و پسته ساخته شود
فرهنگ فارسی معین
حیله گرانه، محیلانه، بدجنسانه، مزورانه
متضاد: ساده لوحانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب خوار، چوب خوارک، چوب خواره، ریشمیز، زمین سنب، مورچه سفید، زنگار (آهن و پولاد)
فرهنگ واژه مترادف متضاد