چاپلوسی. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چاپلوسی کردن و فروتنی و تملق نمودن باشد. (برهان). چاپلوس بودن، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن. (اوبهی). چاپلوسی کردن باشد. (صحاح الفرس). به فریب. و در بیت کسائی ودر بیت شاعر بی نام مذکور در لغت نامۀ اسدی که ذیلاً بیاید همین معنی را میدهد. به چاپلوسی. فریفتن به فروتنی و چرب زبانی. (فرهنگ اسدی نخجوانی) : اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه. کسائی. - لوسانه کردن، فریب دادن. دروغ گفتن: فعل تو چو می دانم لوسانه مکن بیهوده مگو و خلق دیوانه مکن. ؟ (از لغت نامۀ اسدی)
چاپلوسی. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چاپلوسی کردن و فروتنی و تملق نمودن باشد. (برهان). چاپلوس بودن، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن. (اوبهی). چاپلوسی کردن باشد. (صحاح الفرس). به فریب. و در بیت کسائی ودر بیت شاعر بی نام مذکور در لغت نامۀ اسدی که ذیلاً بیاید همین معنی را میدهد. به چاپلوسی. فریفتن به فروتنی و چرب زبانی. (فرهنگ اسدی نخجوانی) : اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه. کسائی. - لوسانه کردن، فریب دادن. دروغ گفتن: فعل تو چو می دانم لوسانه مکن بیهوده مگو و خلق دیوانه مکن. ؟ (از لغت نامۀ اسدی)