جدول جو
جدول جو

معنی لوردغان - جستجوی لغت در جدول جو

لوردغان
نام ناحیتی به سرحد پارس در چهل فرسنگی ارجان، (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 137)، رجوع به لوردجان و لوردگان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوردگان
تصویر پوردگان
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، فوردگان، فوردیان، پروردگان، فروردیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوردیان
تصویر فوردیان
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، پوردگان، فوردگان، پروردگان، فروردیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوردگان
تصویر فوردگان
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، پوردگان، فوردیان، پروردگان، فروردیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردان
تصویر گوردان
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان، واقع در 94هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و شش هزارگزی جنوب رود خانه قره چای. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 235 تن سکنه است. محصولاتش غلات، لبنیات و صیفی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر است و 160 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
نام مترجم یکی از نمایشنامه های فارسی و شرح آن چنین است که: در 1291 هجری قمری/ 1874 میلادی در تهران هفت بازی فارسی در یک مجلد چاپ سنگی شد و با یک مقدمه در فوائد تعلیمی نمایش بقلم میرزا جعفر قراچه داغی انتشار یافت، این بازیها را میرزا فتحعلی دربندی بدواً به ترکی آذربایجانی نوشته ودر حدود سال 1861 میلادی در تفلیس چاپ کرده بود، پنج فقره از این نمایشها را با حواشی و ترجمه و نت های بسیار مجدداً در اروپا به طبع رسانیدند، (یکی از این فقرات را) مسیو ژوردان با ترجمه و نت و غیره (ناشر، ا، وارموند، وین - لیپزیک 1889) ترجمه کرد و منتشر ساخت، (تاریخ ادبیات ایران ج 4 ترجمه رشید یاسمی ص 310)
ماتیو ژوو، نام یکی از قسی ترین تروریست های پرونس، متولد در سن ژوست بسال 1749 میلادی وی بسال 1794 در پاریس به دار آویخته شد، او را ’ژوردان کوپ تت’ نیز گویند
ژان باتیست، نام مارشال فرانسوی، فاتح فلوروس بسال 1794 میلادی متولد در لیموژ بسال 1762 و متوفی در پاریس بسال 1833 میلادی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زمان است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 119 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اسب و استر و شتربزرگ بارکش و رونده را گویند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ دِ)
در عبری به معنی طفل، شهری است منسوب به لاویان که در قسمت منسی در مغرب اردن واقع بود، کتاب اول تواریخ ایام داوران:2 بعضی را گمان چنان است که آن مثل تعنک بود، صحیفه یوشع 21:25 سفر داوران 1:27، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
حومه شیراز، یک فرسخ و نیم میانۀ جنوب و مشرق شیراز است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
جایی که گور و قبر در آنجاست:
یکی گوردانی است بر راه رو
که گوری فزون نیست هر گاه نو،
اسدی (گرشاسب نامه ص 437)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لوری، قومی صحرانشین که اکثر ایشان راهزن باشند و بازیگری به کوچه ها و سرائیدن نیز پیشه دارند وبه مهره های بلور نیز بازی کنند و بلور لوریان کنایه از پیالۀ بلور است، (غیاث) (آنندراج) :
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار،
منوچهری،
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند،
خاقانی،
رجوع به لوری و لولی شود
لغت نامه دهخدا
محلی در مشرق گل عنبر، بحوالی سنندج
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دشت پیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در 22500گزی باختری اشنویه و پنج هزارگزی شمال ارابه رو آقبلاغ، دره و سردسیر، دارای 87 تن سکنه، آب آن از رود لورکان و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
در حال نوردیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوردیدن شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره رامناسه وقسمت قابل مصرف آن پوست ساق و مواد مؤثرۀ آن گلوکزیدهای آنتراکینونیک و عصارۀ مایع بوردن، تیزان بوردن مورد استعمال است، (از کارآموزی داروسازی ص 187)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 65 هزارگزی شمال باختری کهنوج با 250 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی به لر بزرگ در شمال شهرضا از نواحی اصفهان، رجوع به نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 52 و لوردجان و لوردغان شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان فتح آباد بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 2 هزارگزی شمال باختری بافت با 151 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تیره ای ازشعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفۀ شیبانی شود
لغت نامه دهخدا
(گُرْ)
دهی است از دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع در55000 گزی جنوب بمپور کنار شوسۀ بمپور به چاه بهار. کوهستانی و گرم سیر مالاریایی است. سکنۀ آن 65 تن است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و ذرت و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن شوسه است. ساکنان از طایفۀ میرلاشاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
باید دانست که فارسیان خمسۀ مسترقه را بر پنج روز آخر آبانماه افزایند تا مجموع ده روز شود و آن را بدین نام خوانند و در آن ایام جشنهای عظیم نمایندو شادی کنند، و آن را جشن پوردگان هم میگویند و معرب آن فوردجان است. (برهان). رجوع به فروردگان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ وِ دِ)
دهی از دهستان گندمان است که در بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع است و 287 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
پست تران. کوچکتران. کهتران. (ناظم الاطباء). خردگان
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است جزو دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر. ناحیه ای است کوهستانی معتدل دارای 216 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب می شود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آن گلیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله یک هزارگزی بنام حورمغان بالا و پائین مشهور است. سکنۀ حورمغان بالا 175 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ وِ)
دهی از بخش قصرقند، شهرستان چاه بهار. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ دَ / دِ)
فارسیان خمسۀ مسترقه را بر پنج روز آخر آبان ماه می افزایند که مجموعاً ده روز شود و آن ده روز را پوردگان میگویند و در این روزها جشن سازند و شادی نمایند و آن را جشن پوردگان خوانند ومعرب آن فوردجان است. (برهان). پوردیان. فروردگان. فروردجان. رجوع به فروردجان و رجوع بفروردگان شود
لغت نامه دهخدا
لوردگان، لوردغان، از ناحیۀ شهرستان اهواز، فضل بن اسماعیل بن محمد اللوردجانی ابوعبداﷲ البناء الدلیجانی از اهل اصفهان منسوب بدانجاست، وی از ابامطیع العنبری سماع دارد و سمعانی از وی، و در ذی الحجۀ سال 552 هجری قمری درگذشته است، (از معجم البلدان)، رجوع به لوردگان و لوردغان شود
لغت نامه دهخدا
جایی که قبر در آن است قبرستان: یکی گوردانی است بر راه رو که گوری فزون نیست هر گاه نو. (گرشا) (نل: کهن گوردانی است بی راه رو گهی گور او کهنه و گاه نو)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوردگان
تصویر فوردگان
پنج روز آخر سال خمسه مسترقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوردیان
تصویر فوردیان
پنج روز آخر سال خمسه مسترقه
فرهنگ لغت هوشیار
توت فرنگی وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی