- لورآور (وَ)
لورانک. دبۀ روغن و ظرف برنجی باشد که روغن و امثال آن در آن کنند. (برهان)
معنی لورآور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(نَ / نُو آ وَ)
لغت نامه دهخدا
ظرفی باشد از برنج که آن را مانند دبۀ روغن سازند. (آنندراج) (برهان قاطع). ظرفی مانند دبه که ازبرنج سازند. (از رشیدی). و رجوع به جهانگیری شود
(دَ/ دِ)
لغت نامه دهخدا
زورآورنده. زورمند. نیرومند. پهلوان. (فرهنگ فارسی معین). قوی. نیرومند. زورمند. پرزور. ج، زورآوران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هر چیز پرزور و قوی. (آنندراج). زبردست و غالب. (ناظم الاطباء) :
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
فردوسی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و در آن روزها زورآوران را بر هر آماجی گروهی بداشتند. (جهانگشای جوینی). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند. (گلستان).
چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی (بوستان).
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن
دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
سعدی.
ز بس بادۀ نغمه زورآور است
خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
ملاطغرا (از آنندراج).
- زورآور شدن آب یا تب و مانند آن، حمله و کثرت و شدت آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. (فرهنگ فارسی معین)
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
فردوسی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و در آن روزها زورآوران را بر هر آماجی گروهی بداشتند. (جهانگشای جوینی). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند. (گلستان).
چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی (بوستان).
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن
دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
سعدی.
ز بس بادۀ نغمه زورآور است
خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
ملاطغرا (از آنندراج).
- زورآور شدن آب یا تب و مانند آن، حمله و کثرت و شدت آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. (فرهنگ فارسی معین)
