- لوذع
- مرد چست تیز خاطر زیرک فصیح
معنی لوذع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیرک زود یاب، گشاده زبان سخنور مرد چست تیز خاطر زیرک فصیح سریع الانتقال
سوزان سوزنده، دردیست که صاحب آن پندارد که عضو دردمند میسوزد لذاع
سیاهی سر پرستان
هر چیز شیرین و چرب (خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش)، فروتنی چاپلوسی تملق
با زبان و سخن زشت کسی را آزردن، سوختن
سوختن، رنجاندن، زخم زبان زدن، نیمداغ کردن شتر را سوزانیدن (آتش) احتراق، سوزش دادن زبان کسی را زبان گز شدن، کیفیتی است بسیار نافذ و لطیف که من حیث المجموع مانند الم و درد و احدی نماید. پس لذع همان کار کند که از فرط حرارت مقتضی نفوذ و لطف انجام گیرد پس لذع تابع در او احداث میشود لذاع و لاذع نامند مانند خردل که در مود ضماد استعمال گردد: سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر و لذع و درد دل. (مثنوی. چا. خاور. ص 307) توضیح در مثنوی نیکلسون یافته نشد
بد دل شدن، دل کسی را سوزاندن، بدخو شدن، رنگ باختن ازآفتاب
کوه کنار، خم رود بار، خم دره، پناه گرفتن