بقاء. همیشگی. (منتهی الارب). دوام. (یادداشت بخط مؤلف) : ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود. (قرآن 34/50) : این جهان گذرنده دار خلود نیست. (تاریخ بیهقی). خلود درنگ چیزی است اندر جایی همیشه. (جامع الحکمتین ناصرخسرو). گوید همی قضا که من اندر جهان ملک حکم بقای شاه خلود بقا کنم. مسعودسعد. این ظفرت بر خلود ملک ضمان است. مسعودسعد. خواهرانت یافته ملک خلود تو گرفته ملکت کور و کبود. مولوی. ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش که محالست درین مرحله امکان خلود. سعدی
بقاء. همیشگی. (منتهی الارب). دوام. (یادداشت بخط مؤلف) : ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود. (قرآن 34/50) : این جهان گذرنده دار خلود نیست. (تاریخ بیهقی). خلود درنگ چیزی است اندر جایی همیشه. (جامع الحکمتین ناصرخسرو). گوید همی قضا که من اندر جهان ملک حکم بقای شاه خلود بقا کنم. مسعودسعد. این ظفرت بر خلود ملک ضمان است. مسعودسعد. خواهرانت یافته ملک خلود تو گرفته ملکت کور و کبود. مولوی. ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش که محالست درین مرحله امکان خلود. سعدی
دراز و بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد) : رجل علودالعنق، مرد درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجل علود، سخت و قسی، مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به علود شود، بزرگ و سالخورده. (از لسان العرب) ، مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. (از لسان العرب)
دراز و بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد) : رجل علودالعنق، مرد درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجل علود، سخت و قسی، مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به عَلود شود، بزرگ و سالخورده. (از لسان العرب) ، مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. (از لسان العرب)
مقیم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مقیم شدن به جائی و بلد ساختن آن را. (منتهی الارب). در جایی اقامت کردن و یا جایی را بعنوان شهر برگزیدن. (از اقرب الموارد).
مقیم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مقیم شدن به جائی و بلد ساختن آن را. (منتهی الارب). در جایی اقامت کردن و یا جایی را بعنوان شهر برگزیدن. (از اقرب الموارد).
قدمت و کهنگی. (ناظم الاطباء) ، گویند انقطع بلوطی، یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، درخت بلوط. واحد آن بلوطه. رجوع به بلوط شود
قدمت و کهنگی. (ناظم الاطباء) ، گویند انقطع بلوطی، یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، درخت بلوط. واحد آن بلوطه. رجوع به بَلوط شود
در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض آلود، غضب آلود، گردآلود، گل آلود، مشک آلود، می آلود، مخفّف آلوده است: ریشی چگونه ریشی، چون مالۀ بت آلود گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود عماره دو چشم موژان بودیش خوب و خواب آلود بماند خواب و شد آن نرگسش که موژان بود عماره نهاد آن روی خوی آلود بر خاک ابر شاه آفرینگر با دل پاک (ویس و رامین) گفت زندگانی خداوند دراز باد روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است (تاریخ بیهقی) هزار ف تنه خوابیده را کند بیدار دو چشم مست تو از یک نگاه خواب آلود سعدی بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شدمگر زآنکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما حافظ حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را حافظ القضض، ریگ آلود شدن (تاج المصادر بیهقی) و رجوع به آلوده شود
در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض آلود، غضب آلود، گردآلود، گِل آلود، مشک آلود، می آلود، مخفّف آلوده است: ریشی چگونه ریشی، چون مالۀ بت آلود گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود عماره دو چشم موژان بودیش خوب و خواب آلود بماند خواب و شد آن نرگسش که موژان بود عماره نهاد آن روی خوی آلود بر خاک اَبَر شاه آفرینگر با دل پاک (ویس و رامین) گفت زندگانی خداوند دراز باد روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است (تاریخ بیهقی) هزار ف تنه خوابیده را کند بیدار دو چشم مست تو از یک نگاه خواب آلود سعدی بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شدمگر زآنکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما حافظ حافظ بخود نپوشید این خرقۀ می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را حافظ القضض، ریگ آلود شدن (تاج المصادر بیهقی) و رجوع به آلوده شود