جدول جو
جدول جو

معنی لواقن - جستجوی لغت در جدول جو

لواقن
(لَ قِ)
پائین شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لواقن
پایین شکم
تصویری از لواقن
تصویر لواقن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ قِ)
جمع واژۀ حاقنه، به معنی معده و مغاک میان ترقوه و کتف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حاقنه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ قِ)
جمع واژۀ ذاقنه. چیزها که زیر زنخ است یا سرهای حلقوم یا تندیهای حلقوم یا چنبر گردن یا فرود شکم متصل به ناف یا چاههای سینه
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام کرسی بخش در (ماین) از ولایت لادان به فرانسه. دارای 44 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ بِ)
جمع واژۀ لابنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ قِ)
جمع واژۀ لاقح، ناقۀ آبستن شده. آبستنان. (منتخب اللغات). و نیز بادها که درخت و ابر را باردار گرداند، جنگ، ریاح لواقح، بادهایی که درختان را آبستن کند. (ترجمان القرآن جرجانی). بادهای آبستن کننده. آبستن کنندگان. (منتخب اللغات) : شجرۀ مشاجرت هر دو برادر به لواقح کوافح (؟) بارور شد. (ترجمه تاریخ یمینی 325). و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
شارل. خطیب فرانسوی، مولد ارلئان (1827-1912 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لو، نام رودی کوچک به فرانسه که منتارژی را سیراب کند و به رود سن ریزد و 60هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جائی است در شعر ابی دواد:
ببطن لوان او قرن الذهاب.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چیزی اندک. (منتخب اللغات). یقال: ماذقت لواقا، یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب). لماظ. لماق. لماک. و رجوع به سه کلمه اخیر شود
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
پائین شکم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لواقه
تصویر لواقه
نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن زنان باردار، بادهای بارانزا، تازیانه ها، بارور کنندگان جمع لاقح و لاقحه: آبستن کنندگان (بادها و جز آنها) : از شهاب الدین مسعود شنیدم... که اشجار حصول مقاصد بلواقح شمول دولت بارور نشده، آستن شدگان آبستنان. یابادها (ریاح) لواقح. بادهایی که درختان را آبستن کنند: و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواقح
تصویر لواقح
((لَ قِ))
جمع لاقح و لاقحه، آبستن کنندگان (بادها و جز آن ها)، آبستن شدگان
فرهنگ فارسی معین