جدول جو
جدول جو

معنی لوافی - جستجوی لغت در جدول جو

لوافی
(لَوْ وا)
عمل لواف کردن
لغت نامه دهخدا
لوافی
در تازی نیامده گوالبافی ریسمانتابی پاتاوه فروشی عمل و شغل لواف
تصویری از لوافی
تصویر لوافی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوافی
تصویر خوافی
پرهای کوچک بال پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوافح
تصویر لوافح
چیزهای گرم و سوزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع واژۀ قافیه، پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴﺖ» و یا « ر»، پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوافی
تصویر عوافی
جمع واژۀ عافیت، تندرستی، صحت، سلامت، زهد، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
جمع واژۀ هافی و هافیه: هوافی الابل، شتران گم شده درچراگاه. (منتهی الارب). هوامی. رجوع به هوامی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صافیه، و آن ضیاع خاص سلطان است. (الوزراء و الکتاب حاشیۀ ص 115). خالصۀ دولتی: و اقطعه مالاً من الصوافی. (الوزراء و الکتاب ص 115) ، صوافی ملوک، خالصۀ پادشاهان. املاک خالصه
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
منسوب به خواف
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، جمع واژۀ خافیه. شاخه های بزرگ، و آن را در لغت اهل حجاز عواهن می گویند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افزون شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قافیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس آوندها و قافیه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به قافیه و المعجم فی معاییر اشعار العجم چ دانشگاه ص 24 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عواف. جمع واژۀ عافیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عافیه شود
لغت نامه دهخدا
قسمی از عود بخور است
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مشهور به بابا سلطان قلندر. اصلاً از مردم قم است. در عهدشاه عباس ماضی در تکیۀ حیدری خانه چهارباغ اصفهان پوست نشین بوده، مثنویی دارد که این دو بیت از اوست:
عربی در میان مکه و شام
کسب اسباب مینمود مدام
بهر تحصیل مال و کسب هنر
از حضر رخت بست سوی سفر.
_ (l50k) _
(از قاموس الاعلام ترکی)
از مردم سبزوار. در عهد اکبرشاه به هندوستان رفت و مورد اکرام و احسان او واقع شد. وی در 979 هجری قمری درگذشت. این بیت او راست:
در پیش غیر از آن نکنم گفتگوی تو
تا جای در دلش نکند آرزوی تو.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لاهیه. شواغل
لغت نامه دهخدا
(خَ/ خوا / خا)
منسوب به خواف که ناحیۀ کثیرالقری و با خضارت و نضارت از نیشابور و مهد طلوع جمعی از علما و محدثین بوده است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ فِ)
جمع واژۀ لافحه و لافح. (اقرب الموارد). زنندگان به شمشیر و سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است که... و قاهری که مصابیح سما شعلۀ از لوافح نقمت او. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شهر ویرانی به فیوم و آن شهری باشد بلاشک که بدانجا مسجدی از موسی بن عمران (ع) است و هم آلتی که بدان چشمه فیوم را یوسف صدیق اندازه کرد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ فی ی)
منسوب به لحاف. و بدین نسبت مشهور است ابوعبداﷲ المطهربن محمد بن ابراهیم الشیرازی الصوفی المعروف باللحافی... (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا
(لَ فا)
جمع واژۀ لهفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهراللغه زمخشری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جمع لافح، جمع لافحه، زنندگان به شمشیر سوزندگان جمع لافح ولافحه: زنندگان بشمشیر، سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است... و قاهری که مصابیح سما شعله ای از لوافح نقمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوافه
تصویر لوافه
آرده زیر خاز فشانند تا نچسبد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبافی
تصویر لبافی
عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع قافیه، پساوند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوافی
تصویر طوافی
شغل و عمل طواف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صافیه، واگذاری ها چون زمین یا ده واگذاری، بر گرفته ها بر گزدیده پیامبر از پروه (غنیمت)، بی مانده برها (بلا وارث) جمع صافیه آن قسمت از غنایم که به پیغمبر و امام میرسید و از دیگر غنایم که میان غنایم غازیان تقسیم می شد ممتاز بود، املاک خالصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافی
تصویر توافی
تمام و کمال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
پوشیده و پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواهی
تصویر لواهی
((لَ))
جمع لاهی و لاهیه، بازدارنده ها، شواغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
((خَ))
جمع خافیه، پنهان ها، نهان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توافی
تصویر توافی
((تَ))
وفا به عهد کردن با یکدیگر، با هم تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
((قَ))
جمع قافیه
فرهنگ فارسی معین