جدول جو
جدول جو

معنی لوارن - جستجوی لغت در جدول جو

لوارن
(رُ)
نام کرسی بخش در (ماین) از ولایت لادان به فرانسه. دارای 44 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارن
تصویر وارن
آرنج، محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو، برای مثال زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده وارن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
آرنج را گویند که بندگاه ساعد و بازوست و به عربی مرفق خوانند. (برهان). آرنج باشد. (جهانگیری). وارنج. (ناظم الاطباء). بند میان پیش دست و بازو. (صحاح الفرس) :
زمانی دست کرده جفت رخسار
زمانی جفت زانو کرده وارن.
آغاجی (از صحاح الفرس).
الارتفاق، بر وارن تکیه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
مخفف وارون که باژگونه باشد و به عربی عکس گویند. (برهان). وارون. باژگونه. زیر و زبر. (ناظم الاطباء) ، نحس و شوم و باژگونه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جائی است در شعر ابی دواد:
ببطن لوان او قرن الذهاب.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لو، نام رودی کوچک به فرانسه که منتارژی را سیراب کند و به رود سن ریزد و 60هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام رودی به فرانسه و آن شاتودوم، وندم و لافلش را سیراب سازد و به سارث ریزد و 311 هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
نام شطی به فرانسه که از قلۀ ژربیه دوژنک به سون سرچشمه گیرد و لاپوی، روئن نور، کسن وژین، ارلئان، بلوا، آمبوآز، تور، سومور، آنسنی، نانت، پمبوف و سن نازر را سیراب کند و پس از پیمودن مسیری به درازای 980هزار گز به اقیانوس اطلس ریزد
لغت نامه دهخدا
دپارتمان دلاهت لوار نام دپارتمانی متشکل از ویواره، ولای، ژودان، فره و لیونه به فرانسه، دارای 2 آرندیسمان و 29 کانتون و 268 کمون و 251608 تن سکنه
دپارتمان دولا لوار نام دپارتمانی متشکل از فره و قسمتی از بوژوله و لیونه به فرانسه، دارای 3 آرندیسمان و 32 کانتون و 338 کمون و 664822 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شاعر و نویسندۀلاتینی (27- 116 قبل از میلاد) متولد ردت. وی بسبب داشتن اطلاعات جامع و وسیع بزرگترین دانشمند عصر خویش بود. از آثار مهم او بجز سه کتاب درباره اقتصاد روستایی چیزی در دست نمانده است
هوارد کروسبی. روانشناس معاصر امریکایی، استاد دانشگاه پرینستن متولد در 1867 میلادی و متوفی در 1934. (وبستر)
ترنتیوس کنسول روم در قرن سوم قبل از میلاد و همکار پل امیل بود. وی به سال 216قبل از میلاد با آنیبال سردار کارتاژی در کان نبرد کرد و در آن کارزار شکست خورد
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری گلندوک و 500گزی راه شوسۀ دماوند به تهران، دامنه و سردسیر، دارای 127 تن سکنه، آب آن از سیاه رود، محصول آنجا غلات، لوبیا، باغات و میوه جات، شغل اهالی زراعت، این ده کنار راه ماشین رو واقع است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
موضعی به آمل مازندران، (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 113)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
در آلمانی لوتسرن. نام شهری به سویس کرسی کانتونی به همین نام، کنار دریاچۀ لوسرن (یا کاتر کانتون). دارای 54هزار تن سکنه. خود کانتون را 206هزار تن سکنه باشد
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام دپارتمانی متشکل از ارلئانه و گاتینه و قسمت کوچکی از برّی به فرانسه. دارای 2 آرندیسمان و 31 کانتون و 349 کمون و 342679 تن سکنه
نام رود کوچکی به فرانسه از شعب شط لوار. دارای 12هزار گز درازا
لغت نامه دهخدا
(لَرَ)
نام قصبه ای است در هندوستان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
شارل. خطیب فرانسوی، مولد ارلئان (1827-1912 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ قِ)
پائین شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ بِ)
جمع واژۀ لابنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ)
جمع واژۀ کرنای لاتینی یا کرنۀ یونانی به معنی تاج و اکلیل. در دورۀ عباسیان زنان خلیفه و اعیان رجال تاجی مرصع را که بر سر می نهادند، کرن و جمع آن را کوارن می گفتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لواقن
تصویر لواقن
پایین شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارن
تصویر وارن
باژگونه وارونه، نحس شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارن
تصویر وارن
((رَ یا ر))
آرنج، مرفق
فرهنگ فارسی معین
زمین یا زمین های پوشیده از خار بوته و علف هرز، تیغ های انبوه
فرهنگ گویش مازندرانی