طلب کردن. (تاج المصادر بیهقی). جستن چیزی را و تجسس نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را و تجسس نمودن. (از اقرب الموارد). رجوع به تجسس شود، شپش جستن در سر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
طلب کردن. (تاج المصادر بیهقی). جستن چیزی را و تجسس نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را و تجسس نمودن. (از اقرب الموارد). رجوع به تجسس شود، شپش جستن در سر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ناقۀ بسیارشیر. اشتر بسیارشیر، زخم فراخ و فی بعض النسخ، و الخرج الواسع، یعنی خرجین فراخ، شرم زن، ابر بزرگ قطره، عدد بسیار، لشکر گران، مرد بسیار خیر و نیکوئی. (منتهی الارب). ج، لهامیم
ناقۀ بسیارشیر. اشتر بسیارشیر، زخم فراخ و فی بعض النسخ، و الخرج الواسع، یعنی خرجین فراخ، شرم زن، ابر بزرگ قطره، عدد بسیار، لشکر گران، مرد بسیار خیر و نیکوئی. (منتهی الارب). ج، لهامیم
الکاتب. شاعری است. قال فی عبدالله بن الاهتم و سالۀ فحرمه: و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض العجم اهتم سلاح علی ظهرالقدم. (عقدالفرید ج 7 ص 144)
الکاتب. شاعری است. قال فی عبدالله بن الاهتم و سالۀ فحرمه: و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض العجم اهتم سلاح علی ظهرالقدم. (عقدالفرید ج 7 ص 144)
جمع واژۀ همّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). همت ها. اندیشه های بلند: اندر دلش دیانت و اندر کفش سخا اندر تنش مروت و اندر سرش همم. فرخی. هرکه را بینی با بخشش و با خلعت اوست همتی دارد در کار سخا، به ز همم. فرخی. همم بقایای امم در مهاوی قصور و نقصان قرار گرفته. (تاریخ بیهقی). گردش گردون نیارد همچو تو نیکوسیر دیدۀ گردون نبیند همچو تو عالی همم. مسعودسعد. آرزوی جان ملک عدل و همم بود از ملک عادل همام برآمد. خاقانی. ، آرزوها: یک همت تو حاصل گرداندم همم یک فکرت تو زایل گرداندم فکر. مسعودسعد
جَمعِ واژۀ هِمّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). همت ها. اندیشه های بلند: اندر دلش دیانت و اندر کفش سخا اندر تنش مروت و اندر سرش همم. فرخی. هرکه را بینی با بخشش و با خلعت اوست همتی دارد در کار سخا، به ز همم. فرخی. همم بقایای امم در مهاوی قصور و نقصان قرار گرفته. (تاریخ بیهقی). گردش گردون نیارد همچو تو نیکوسیر دیدۀ گردون نبیند همچو تو عالی همم. مسعودسعد. آرزوی جان ملک عدل و همم بود از ملک عادل همام برآمد. خاقانی. ، آرزوها: یک همت تو حاصل گرداندم همم یک فکرت تو زایل گرداندم فکر. مسعودسعد