نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن سیاه می شود و اگر با انگشت فشار بدهند به رنگ سرخ درمی آید و برجستگی های بسیار ریز در زیر انگشت احساس می گردد، اما کرک هایی که روی پوست قرار گرفته تغییر رنگ نمی دهد بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن اندکی سفید می شود اما کرک های سیاه یا خرمایی وجود دارد و برجستگی های ریز در زیر انگشت احساس می شود
نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن سیاه می شود و اگر با انگشت فشار بدهند به رنگ سرخ درمی آید و برجستگی های بسیار ریز در زیر انگشت احساس می گردد، اما کرک هایی که روی پوست قرار گرفته تغییر رنگ نمی دهد بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن اندکی سفید می شود اما کرک های سیاه یا خرمایی وجود دارد و برجستگی های ریز در زیر انگشت احساس می شود
شخص بی قرار و بسیاربانگ. ج، بلاهق. (از ذیل اقرب الموارد) ، هرچیز مربوط به بلوچ و بلوچستانی. (فرهنگ فارسی معین) ، از مردم بلوچ. بلوچستانی. (فرهنگ فارسی معین) : همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر. فردوسی. - زبان بلوچی، از لهجه های ایرانی است که در بلوچستان بدان سخن گویند. (فرهنگ فارسی معین). از زبانهای ایرانی غربی، از ریشه هندواروپائی که در بلوچستان و بعضی نواحی دیگر رایج است. دو لهجۀ اساسی شرقی و غربی و لهجه های فرعی متعدد دیگر دارد. بلوچی، نظر به ارتباطش با لهجه های دیگر ایرانی شرقی، بسیاری از خصوصیات آنها را اقتباس کرده است. (از دایره المعارف فارسی)
شخص بی قرار و بسیاربانگ. ج، بَلاهق. (از ذیل اقرب الموارد) ، هرچیز مربوط به بلوچ و بلوچستانی. (فرهنگ فارسی معین) ، از مردم بلوچ. بلوچستانی. (فرهنگ فارسی معین) : همه مرزبانان زرین کمر بلوچی و گیلی به زرین سپر. فردوسی. - زبان بلوچی، از لهجه های ایرانی است که در بلوچستان بدان سخن گویند. (فرهنگ فارسی معین). از زبانهای ایرانی غربی، از ریشه هندواروپائی که در بلوچستان و بعضی نواحی دیگر رایج است. دو لهجۀ اساسی شرقی و غربی و لهجه های فرعی متعدد دیگر دارد. بلوچی، نظر به ارتباطش با لهجه های دیگر ایرانی شرقی، بسیاری از خصوصیات آنها را اقتباس کرده است. (از دایره المعارف فارسی)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند