جدول جو
جدول جو

معنی لهجد - جستجوی لغت در جدول جو

لهجد
ایرانیان هر حس را در کتب سیر خود لهجد گویند. (عیون الانبیاء ج 1 ص 16)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهجد
تصویر تهجد
شب زنده داری، بیدار ماندن در شب برای نماز و عبادت، کنایه از نماز شب، خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب. در معنای ۱ و ۲ از اضداد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
فرهنگ فارسی عمید
(لُ جَ)
ناشتاشکن. (منتهی الارب). نهاری.... لهنه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جِ)
کلمه ای است که بدان اسب را زجر می کنند. (ناظم الاطباء). زجری است مر اسب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). صوتی است که بدان اسب را برانند
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شیفتگی کردن به چیزی. شیفتگی نمودن، آزمندی نمودن به چیزی همواره. (منتهی الارب). حریص شدن. (زوزنی) (تاج المصادر) (منتخب اللغات) ، حرص نمودن، برآغالیدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
شب خسبنده. (آنندراج). خوابیده. (ناظم الاطباء) ، خواباننده، خفته یابنده کسی را. (آنندراج). و رجوع به اهجاد شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
سکچۀ وقت مرگ یا عام است. (منتهی الارب). هق هق. سکسکه
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ستور مانده شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
دهی از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان واقع در 47000گزی جنوب باختری بهبهان و 11000گزی خاور شوسۀ آغاجاری به بهبهان. دشت، گرمسیر و مالاریائی. دارای 67 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
کاسۀ بزرگ، راه گشادۀ کوفتۀ پاسپرده. (منتهی الارب) : طریق لهجم، ای مذلل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ / لَ هََ جَ)
لهجه. زبان. یقال: فلان فصیح اللهجه. (منتهی الارب) (لغت نامۀ مقامات حریری) (غیاث). لسان. جایگاه سخن از زبان. (بحر الجواهر). لغت. (غیاث) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و صدق لهجت... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه).
سخن و لهجت یحیی و محمد نگرم
عیسی و ابنه عمران به خراسان یابم.
خاقانی.
لهجۀ من تیغ سلطانی است در فصل الخطاب
تا نگوید آن زمان تیغ خطیبش یافتم.
خاقانی.
لهجۀ راوی مرا، منطق طیر در زبان
بر در شاه جم نگین تحفه دعای تازه بین.
خاقانی.
یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود وطیب لهجتی. (گلستان چ فروغی باب 5).
لهجۀ شیرین من پیش دهان تو چیست
در نظر آفتاب مشعله افروختن.
سعدی.
وضع تکلم مردم ناحیتی، چنانکه گیلان یا کرمان و غیره. و گویند به لهجۀ کرمانی یا گیلانی یا رشتی یا اصفهانی سخن گوید، وضعتکلم. (غیاث). وضع تکلم هر فرد، چنانکه مثلا لهجۀ مردم کرمان یا گیلان یا اصفهان و جز آن.
- بدلهجه، آنکه ادای مخارج از حروف فصیح و شیرین نتواند.
- خوش لهجه، آنکه بفصاحت و شیرینی تکلم کند.
، محاوره، شعبه ای از زبان. لوترا، آواز خوش. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(هَُ جْ جَ)
متهجدان، جمع واژۀ هاجد و هجود. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (منتهی الارب). رجوع به مدخل های مزبور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لهاد
تصویر لهاد
هکچه هکهک دم مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
زبان لسان، گفتار: با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و صدق لهجت... حاصل است میبینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجم
تصویر لهجم
پیاله کلان، راه گشاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
زبان، لسان، جایگاه سخن از زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهج
تصویر لهج
شیفتگی، آرزو همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهید
تصویر لهید
ستور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
خفتن شب، بیدار بودن بشب، برای نماز بیدار شدن، نماز نافله خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
((لَ جِ))
زبان، طرز سخن گفتن و تلفظ، شعبه ای از زبان، تلفظ واژه های یک زبان به شیوه خاص یک منطقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب، شب زنده داری، نماز شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهجه
تصویر لهجه
گویش
فرهنگ واژه فارسی سره
احیا، بیتوته، بیداری، شب بیداری، شب زنده داری، مساهرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گویش، زبان، لسان، گفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شما لهجه دارید: سفری طولانی در پیش دارید
با لهجه خارجی صحبت می کنید: مراقب سلامتیان باشید صحبت دیگران را با لهجه خارجی میشنوید: خبرهای خوش
شما به کلمات لهجه می دهید: تغییرات کلی در اطراف شما روی خواهد داد.
- کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب