- لهاق
- سپید، گاو نر سپید
معنی لهاق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر و مالامال، پیاپی
نیام
ناشتا شکن خوراک کم
چسب، گای
چرا گاه، پایداری ایستادگی در کار آفرازه آلاو
لهات در فارسی: ملازه کزه زبانک زبان کوچک
لشکر بسیار
خوراک اندک
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
هکچه هکهک دم مرگ
زبان کوچک که در بیخ حلق قرار دارد
تشنگی، زبانه زدن، آفرازه
اندازه
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
چوب پاره ای که به وسیله آن سوراخ تبر و چرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، کنج، ملاز، ملازه، کده
کام
کام
شایسته سزاوار: لاق گیس تو لاق ریشت. توضیح بعضی آنرا صورتی از لاغ بمعنی تار گیسو گرفته اند
برای او: مادینه، به سود او: مادینه، برای آنها، به سود آن ها برای او (مونث)، بسود او (مونث)، برای آنها ، بسود آنها ( جمع)
گاینده بسیارگای
شایسته، سزاوار