جدول جو
جدول جو

معنی لنگرخانه - جستجوی لغت در جدول جو

لنگرخانه
(لَ گَ نَ / نِ)
جائی که از آنجا به مردم طعام برسد. (آنندراج). رجوع به لنگری و لنگر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگرگاه
تصویر لنگرگاه
جای لنگر انداختن و ایستادن کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
جایی که در آن مجسمه ها و نقش و نگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی، کنایه از بتخانه، خانه ای که به نقش و نگار آراسته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَ / نِ)
مطبخ را گویند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). تنورستان. مطبخ و آشپزخانه. (ناظم الاطباء). رجوع به تنور شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
جائی که کشتی در دریا بایستد و پیشتر نتواند رود. دهانه و یا جائی از دریا که کشتی آنجا بایستد. خور. بندر. کلاّء. (منتهی الارب) : مرسی، مراسی، لنگرگاهها
لغت نامه دهخدا
(مِ گَنَ / نِ)
بازار مسگرها. جائی که مسگران در آنجا به کار مشغولند، در دستگاه و سرکار دیوان و سلطنت دورۀ صفویه جایی که ظرفهای مس را در آن نگاهداری می کرده اند، نظیر: ایاغخانه و شربتخانه و غیره: صاحب جمع مسگرخانه مبلغ سی تومان مواجب داشته. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 71)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ نَ / نِ)
خانه قلندر:
ز رنگ آمیزی مهتاب صباغ
قلندرخانه ای شد تکیۀ باغ.
زلالی (از آنندراج).
بسکه ای بسحاق شیرین است شعرت این زمان
در قلندرخانه ها روز و شب از بر میکنند.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(چِ لِ گَ نَ / نِ)
چلینگرخانه. دکان چلنگری. کارگاه چلنگر. جایی که چلنگر در آنجا بساط چلنگری خود را گسترده. خانه و مغازۀ چلنگر. محل چلنگر. جای کسب قفل ساز. و رجوع به چلنگر و چلنگری شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ نَ / نِ)
جایی که در آن زرگری کنند. (فرهنگ فارسی معین) ، یکی از ادارات دولتی که وظیفۀ آن زرگری جواهر سلطنتی بود (صفویه، قاجاریه) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 28 و تذکره الملوک چ 2 ص 71 شود
لغت نامه دهخدا
(هََ گَ نَ / نِ)
کار خانه آهنگری. آهنگری بزرگ
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
کارگاه نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندرخانه
تصویر قلندرخانه
کلندرخانه خانگاه غلندران لنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلنگر خانه
تصویر چلنگر خانه
دکان چلنگر چلنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندرخانه
تصویر جندرخانه
اطاقی که در آن اسباب پوشیدنی و غیر پوشیدنی گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگرگاه
تصویر لنگرگاه
جای ایستادن کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر خانه
تصویر لنگر خانه
جایی که بمردم فقیر طعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
((~. ن))
خانه ای که با نقش و نگار آراسته شده باشد، کتاب مانی نقاش، گالری، جایی که در آن تابلوهای نقاشی را به نمایش می گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگرگاه
تصویر لنگرگاه
جای توقف کشتی در بندر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگرگاه
تصویر لنگرگاه
اسکله
فرهنگ واژه فارسی سره
آشپزخانه، مطبخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بتخانه، نقش خانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد