جدول جو
جدول جو

معنی لنکا - جستجوی لغت در جدول جو

لنکا
(لِ)
ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
لنکا
روسی کرجی بلم
تصویری از لنکا
تصویر لنکا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لتکا
تصویر لتکا
(دخترانه)
باغ، باغچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خنکا
تصویر خنکا
سرمای ملایم و مطبوع، خنکی، خوشی
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
سر کج. کجی در پارچه
لغت نامه دهخدا
(لَ کِ)
نام میوه ای به هندوستان به بزرگی فندق و طعم انار. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
شل و لنگ و بی دست وپا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ نِ)
مارکوس (لوسیوس) انائوس. عالم معانی و بیان بود و در حدود سال 39 میلادی درگذشت. از او مجموعه ای در باب تمرینات خطابه بجا مانده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ)
خوشا. (برهان قاطع). چقدر خوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
نام یکی از دهستانهای شهرستان تنکابن، محدود از شمال به دریای خزر، از خاور به دهستان قشلاق از بخش چالوس شهرستان نوشهر، از باختر به دهستان نشتاو از جنوب به اولین رشته کوه جنگلی بین کلاردشت و لنگا. هوای دهستان مانند سایر نقاط گیلان و مازندران مرطوب و معتدل و قسمت عمده اراضی دشت آن بایر و جنگلی و قرای آن محصور به جنگل انبوه می باشد. آب قرای دهستان از رود خانه کاظم رود، پلنگ آب رود و چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده دهستان برنج، مختصر مرکبات و چای است. از 42 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4700 نفر میباشد. راه شوسۀ کناره از شمال دهستان و کنار دریا میگذرد و کار خانه چای سازی در کلارآباد دایر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کفش، چرم بز سرخ (؟) ، چرم نرم، گل سرخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
قسمی کفش. لالکا: چاچله، نام للکای دیلمان است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
نام موضعی به آمل مازندران. (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 114)
لغت نامه دهخدا
پل، سیاح و باستان شناس فرانسوی، مولد روئن (1664-1737 میلادی)، عتیقه شناس دربار لوئی چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سخن زشت و ناخوش را گویند. (برهان). سخن درشت ناخوش. (اوبهی). درشت:
من با تو سخن به لابه گویم
از چه دهیم جواب لنکاک.
طیان مرغزی
لغت نامه دهخدا
به لهجۀ طبری، باغچه
لغت نامه دهخدا
(لُ)
در پهلوی: اسوار، اوستایی: اسبارای، بمعنی برندۀ اسب، سوار. فارس. مقابل پیاده. (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از مصدر لنج به معنی بیرون کشیدن. (شعوری). (در جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
چرم نرم، کفش. کجی و انحنا در پارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از للکا
تصویر للکا
قسمی کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتکا
تصویر لتکا
کرجی قایق بلم
فرهنگ لغت هوشیار
سخن زشت و درشت سخن درشت و ناخوش: من با تو سخن بلابه گفتم از چه دهیم جواب لنکاک ک (طیان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
((لِ))
کجی و انحنا در پارچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگا
تصویر لنگا
((لَ))
چرم نرم، کفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لتکا
تصویر لتکا
((لُ))
کرجی، قایق، بلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنکاک
تصویر لنکاک
((لَ))
سخن زشت و درشت
فرهنگ فارسی معین
حبذا، خوشا، نیکا
متضاد: بدا، وای، خنکی، خوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب کج گاوآهن که خیش به آن وصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای قدیمی در تنکابن که در برخی از منابع از آن یاد
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه ی تازه از تخم بیرون آمده، جوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
گرد مدور، هرچیز گلوله شده
فرهنگ گویش مازندرانی
حفره
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق شرق تنکابن در زمان باستان که عباس آباد اکنون مرکز
فرهنگ گویش مازندرانی
قایق، قایق کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
قایق پارویی، قایق چوبی کوچک، باغچه پیرامون خانه
فرهنگ گویش مازندرانی