جدول جو
جدول جو

معنی لنت - جستجوی لغت در جدول جو

لنت
نواری که در اتومبیل در کاسۀ لنت در محل ترمز چرخ ها در دو قسمت هلالی شکل قرار دارد و با فشار دادن پدال ترمز به جدار کاسۀ لنت می چسبد و اتومبیل می ایستد، پارچه ای که برای محافظت از بار روی ماشین می کشند
فرهنگ فارسی عمید
لنت
(لِ)
نواری چسبان که بر دو سر سیم برق که برهم نهاده و پیوسته باشند پیچند پوشش را یا فیبری که در اتومبیل میان صفحات مختلفۀ فلزی یا گرداگرد صفحات فلزی قرار دهند جلوگیری از اتصال را. یا نواری از پارچۀ زفت که در اتومبیل ها در محل اتصال دو فلزکوبند جلوگیری صوت را، چون دورادور درها و غیرها
لغت نامه دهخدا
لنت
نوار چسبان که بر دو سر سیم برق که بر هم نهاده و پیوسته باشند پیچند، پوشش را با فیبری که در اتومبیل میان صفحات مختلفه فلزی و یا گرداگرد صفحات فلزی قرار دهند برای جلوگیری از اتصال
فرهنگ لغت هوشیار
لنت
((لِ))
نوار
تصویری از لنت
تصویر لنت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنت
تصویر جنت
(دخترانه)
بهشت، باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پیه سوز یا روغن سوزی که با زنجیر از سقف آویزان می شود
فرهنگ فارسی عمید
(لَ تَ بَ)
بسیارخواره و کاهل. (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
بر دل مکن مسلط گفتار هر لنتبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.
شاکر بخاری.
(این ضبط یعنی تقدیم نون بر تاء و تقدیم تاء بر باء از فرهنگ اسدی نخجوانی و صحاح الفرس است، فرهنگهای دیگر لتنبر (به تقدیم تاء بر نون آورده اند)
لغت نامه دهخدا
(لَتَ)
لمتر. (ناظم الاطباء). رجوع به لمتر شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شهری از ایتالیا (سیسیل) و دارای 24هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ اَ)
آنکه لنت کوبد
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
شهری در کالسیدیک (شب__ه جزیره میان خلیج سالونیک و ارفانی) هنگام محاصرۀ این شهر بوسیلۀ فیلیپ مقدونی دموستن یونانی با پیروان خود از مردم النت کوشید که آتنیان را به رهایی شهر مصمم سازد ولی نتیجه نبخشید. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1196 و 1197 و 1744 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نوعی چراغ از شیشه به بزرگی کاسۀ بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند با فتیله ای روشنائی را و آن با دو زنجیر از سقف آویخته شود. شاید این کلمه از لاتینی لانترنا مأخوذ باشد. ظرفی چون کاسۀ کشیده و مایل به درازی که در آن روغن کردندی و فتیله نهادندی روشنی را و آن را بیاویختندی. چراغی آویختنی چون قندیل
چراغ در لکمتیو
لغت نامه دهخدا
(لُ نُ)
آندره. طراحی مشهور باغها و پارکها را، مولد پاریس (1613-1700 میلادی)
مورخ فرانسوی، عضو آکادمی فرانسه، مولد نزدیک متز (1857-1935 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عمل لنت کوب
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهری از اتریش، کنار دانوب و مرکز اتریش علیا و دارای نودهزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از جنت
تصویر جنت
بستان، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنت
تصویر آنت
آن ترا: آنت بس است، زهی احسنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنت
تصویر حنت
زن همسر مرد، بانگ شتر ناله شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنت
تصویر بنت
دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنت
تصویر خنت
برق، روشنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنت
تصویر پنت
نشستگاه مقعد دبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنت
تصویر سنت
راه وروش، طریقه و قانون، آیین، رسم
فرهنگ لغت هوشیار
ایستک کوبی عمل و شغل لنت کوب کوبیدن لنت. توضیح لنت پس از مدتی کار کردن ساییده میشود یا بر اثر اصطکاک می سوزد. در این حال نوار لنت کهنه را از روی پوسته فلزی آن برداشته بجای آن با میخ پرچ لنت نو می کوبند. این عمل رالنت کوبی گویند، مغازه یا کارگاهی که درآن لنت ترمز را تعمیر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنت کوب
تصویر لنت کوب
آنکه لنت کوبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنتی
تصویر لنتی
کبوتری که بمهربانی فرود آید و هرجا پیش آید بنشیند
فرهنگ لغت هوشیار
((لَ تَ))
نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنتی
تصویر لنتی
((لِ))
کبوتری که به مهربانی فرود آید و هر جا پیش آید بنشیند
فرهنگ فارسی معین
((لِ. تُ مُ))
نواری به شکل نیم دایره که روی کفشک ترمز بسته می شود و در وقت لازم به کاسه ترمز می چسبد و آن را از چرخیدن باز می دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنت
تصویر جنت
فردوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لعنت
تصویر لعنت
نفرین، فرنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لذت
تصویر لذت
برخورداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لغت
تصویر لغت
واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنت
تصویر سنت
ایستار، آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
وش ناقص، ضایعات وش
فرهنگ گویش مازندرانی