جدول جو
جدول جو

معنی لمجا - جستجوی لغت در جدول جو

لمجا
(لُ)
لمزا. نام شهری از لهستان، کنار رود نارو و دارای 22هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لمیا
تصویر لمیا
(دخترانه)
زن سیاه و گندمگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
جای پناه بردن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمیا
تصویر لمیا
آنکه در لبش سیاهی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالمجانین
تصویر دارالمجانین
جای نگهداری دیوانگان، دیوانه خانه، تیمارستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لما
تصویر لما
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اورنج، اولنج، عنب الثعلب، ثلثان، تاجریزی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مأخوذ از تازی، ملجاء. پناهگاه و جای پناه و مأمن و جای امن و پشت و پناه و جای استراحت و آسایش. (ناظم الاطباء) :
روزی است ازآن پس که در آن روز نیابند
خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا.
ناصرخسرو.
جاودان زی تو که ایمن بود از نکبت چرخ
هرکه چون درگه تو مفزع و ملجا دارد.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 101).
ملکت گرفته رهزنان برده نگین اهریمنان
دین نزد این تردامنان نه جا نه ملجا داشته.
خاقانی.
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بقراطیانم جا و ملجا.
خاقانی.
بارگاه عصمهالدین روز بار
خسروان را جا و ملجادیده ام.
خاقانی.
از مصاف بولهب فعلان نپیچانم عنان
چون رکاب مصطفی شد مأمن و ملجای من.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 324).
به استناد و اعتضاد شهزاده و ملجا و مهرب حضرت او نتواند. (تاریخ غازان ص 86). و رجوع به ملجاء شود.
- ملجای خواقین، پشت و پناه پادشاهان. (ناظم الاطباء).
- ملجای نوح، کنایه از کوه جودی است که کشتی نوح علیه السلام آنجا فرود آمد. (برهان) (آنندراج). کوه جودی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن تمیم المجاشعی. شاعری است از عرب
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی به پنج فرسنگی شمال درّاهان
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ تَ)
هرگاه. (غیاث). مگر. چون. (آنندراج). هنوز. (ترجمان القرآن جرجانی) ، یکی از حروف جازمۀ نافیۀ استغراقیه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دوائی است که آن را عنب الثعلب گویند. خوردن آن قطع احتلام کند. (برهان). سگ انگور. تاج ریزی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ملامت و ایذا. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
ابن یعقوب بن محمد بن علی شیبانی دمشقی، مکنی به ابوالفتح و ملقب به جمال الدین و معروف به ابن المجاور. مورخ و عالم حدیث و کاتب بود. در سال 601 هجری قمری در دمشق به دنیا آمد. کتاب ’تاریخ المستبصر’ از اوست. او غیر از ابن المجاور وزیر یوسف بن حسین است و به سال 690 هجری قمری درگذشته است.
لغت نامه دهخدا
از قرای ناحیۀ لشت نشا در ولایت گیلان
لغت نامه دهخدا
(لُ جَ)
ناشتاشکن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از مصدر لنج به معنی بیرون کشیدن. (شعوری). (در جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
شل و لنگ و بی دست وپا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کمتر چیزی که بخورند، یقال: ماذقت سماجاً و لا لماجا، ای شیئاً. (منتهی الارب). چیزی اندک که خورده شود. (منتخب اللغات). لماظ. لماق. لماک
لغت نامه دهخدا
تصویری از دار المجانین
تصویر دار المجانین
جای نگاهداری دیوانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمجه
تصویر لمجه
ناشتا شکستن، ناشتا شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقلا المجانین
تصویر عقلا المجانین
خردمندان دیوانگان: عقلن دیوانه نما (مانند بهلول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عام المجاعه
تصویر عام المجاعه
سال قحط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لماج
تصویر لماج
ناشتا شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاح المجانین
تصویر تفاح المجانین
مهر گیاه از گیاهان مهرگیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالمجانین
تصویر دارالمجانین
دیوانه خانه تیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجا
تصویر لجا
پناهگاه سنگر، زن مرد، رخن بر (رخن ارث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملجا
تصویر ملجا
اپستان، پناهگاه، جای پناه، پریشان، نا گزیر، جای پناه، پناهگاه: (... افضل و اکمل جهان ملجا و مرجع ایران محب الاولیا صاحب السعید محمد بن الجوینی) (اوصاف الاشراف)، جمع ملاجی. یا ملجا (ملجای) نوح. کوه جودی که کشتی نوح در آنجا فرود آمد. مجبور، مضطر
فرهنگ لغت هوشیار
نه، چون، مگر، هر گاه، هنوز لاتینی تازی گشته سفره ماهی شنی عنب اثعلب را گویند که یکی از گونه های تاجریزی است که آنرا تاجریزی سیاه نیز نامند ولی در تداول بیشتر به سگ انگورمشهور است. توضیح در فهرست مخزن الادویه لمار نوشته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمج
تصویر لمج
به کنج دهن خوردن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالمجانین
تصویر دارالمجانین
((~. مَ))
تیمارستان، محل نگهداری دیوانگان
فرهنگ فارسی معین
پناهگاه، پناه، حفاظ، مامن، ماوا، ملاذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جازمه، لا، لم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
چراغ وسیله ای برای روشنایی، گردسوز، لامپا
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند، طولانی
دیکشنری اردو به فارسی