جدول جو
جدول جو

معنی لمتر - جستجوی لغت در جدول جو

لمتر
فربه، پرگوشت، قوی هیکل، گنده، ناهموار، بی رگ، تنبل، برای مثال گر ضریری لمتر است و تیز خشم / گوشت پاره اش دان که او را نیست چشم (مولوی - ۲۱۲)
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
فرهنگ فارسی عمید
لمتر
(لَ تُ)
مردم کاهل و بی رگ، فربه و پرگوشت و قوی هیکل و گنده و ناهموار. (برهان). فربه و قوی و گنده. (غیاث). دکل:
فربه شد عشق و زفت و لمتر
بنهاد خرد به لاغری روی.
سنائی.
عقل جز راستگوی لمتر نیست
حیله سازنده و گلوبر نیست.
سنائی.
آنچه دی آن پسر سر گرک چرخور کرد
من ندیدم که در آفاق یکی لمتر کرد.
سنائی.
گر ضریری لمتر است و تیزخشم
گوشت پاره ش دان که او را نیست چشم.
مولوی.
تا که زفت و فربه و لمتر شود
آن تنش از پیه و قوت پر شود.
مولوی.
هست حیوانی که نامش اسغر است
کو به زخم چوب زفت و لمتر است.
مولوی.
کریم الدین تو آن پهلونژادی
که گردون را بتو باشد تفاخر.
فرستادم به خدمت رقعه ای دی
به دست پهلوی هنگفت و لمتر.
ابن یمین.
خلعت ایمان تازه بر عمیدخسته پوش
تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود.
عمید لوبکی
لغت نامه دهخدا
لمتر
(لَ مَ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار، واقع در 1500گزی شمال رامسر بین دریا و راه شوسه. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 240 تن سکنۀ گیلکی و فارسی زبان. آب آن از رود خانه صفارود. محصول آنجا برنج، مرکبات، چای و ابریشم و شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لمتر
(لُ مِ)
نقّاد و ادیب و درام نویس فرانسوی، مولد ونسی (لوآره) (1853-1914 میلادی)
فردریک. نام آکتور (هنرپیشه) فرانسوی، مولد هاور (1800-1876 میلادی)
وکیل و نویسندۀ ژانسنیست فرانسوی، مولد پاریس (1608-1658 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لمتر
مردم کاهل و بی رگ، فربه و قوی و گنده
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
فرهنگ لغت هوشیار
لمتر
((لَ تُ))
تنبل و بی غیرت، فربه، پرگوشت
تصویری از لمتر
تصویر لمتر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لمور
تصویر لمور
پستاندار آدم نما، با پوزه ای باریک شبیه روباه، دم دراز و چشمان درشت که درجنگل های ماداگاسکار یافت می شود و در روی درختان به سر می برد. نوعی از آن به اندازۀ موش است و در تنۀ درختان لانه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پیه سوز یا روغن سوزی که با زنجیر از سقف آویزان می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحد اندازه گیری حجم مایعات، معادل ۱۰۰۰ سانتی متر مکعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
به مقدار یا تعداد اندک تر از دیگری، کنایه از کوچک ترین، اندک ترین مثلاً کمتر توجهی به من نکرد، کنایه از بی ارزش تر، پست تر، به ندرت
فرهنگ فارسی عمید
(لَ تُ)
فربهی. تنومندی:
انبساطی کرد آن از خود بری
جرأتی بنمود او از لمتری.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لمتری
تصویر لمتری
تنبلی کاهلی، پرگوشتی فربهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
اندک تر، اقل
فرهنگ لغت هوشیار
تکان لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید. یا لمبر پیدا کردن دیواری. در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود. قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنتر
تصویر لنتر
چراغ پایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص، چهار درجه حرارت است و هم معادل است با 3 گرم مکعب و نصف
فرهنگ لغت هوشیار
زبانی غیر معمول که دوکس باهم قرار داده باشند که بدان سخن گویند تا دیگران ازآن چیزی نفهمند زبان شکسته: مردم استراباد بدو زبان سخن گویند: یکی به لوترا (ی) استرابادی ودیگری بپارسی کردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
((لُ بَ))
تکان، لرزش، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
فرهنگ فارسی معین
((لَ تَ))
نوعی چراغ به بزرگی کاسه ای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیله ای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیتر
تصویر لیتر
واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمبر
تصویر لمبر
سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
Fewer, Lesser
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
moins, moindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
menos, menor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
weniger, geringer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
mniej, mniejszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
меньше , меньший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
менше , менший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
menos, menor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
meno, minore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
minder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
कम , कमतर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
lebih sedikit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
더 적은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کمتر
تصویر کمتر
פחות
دیکشنری فارسی به عبری