لبالب. مالامال. (برهان). پر. مملوّ. نیک پر. پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن. رجوع به لبالب شود: نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست. فردوسی. (رشیدی این لغت را به ضم هر دو لام و در شعرفردوسی کلمه کم را در مصراع اول گم (به کاف فارسی) آورده است و صاحب آنندراج بر هر دو ایراد کرده)
لبالب. مالامال. (برهان). پُر. مَملوّ. نیک پُر. پُر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن. رجوع به لبالب شود: نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست. فردوسی. (رشیدی این لغت را به ضم هر دو لام و در شعرفردوسی کلمه کم را در مصراع اول گم (به کاف فارسی) آورده است و صاحب آنندراج بر هر دو ایراد کرده)
کلمه مرکب از ’ما’ و ’لم’ یعنی مادام که نه. (از ناظم الاطباء). - مالم یجب، (اصطلاحی فقهی) پدیدۀ حقوقی که هنوز موجود نشده است، مثلاً اسقاط مرور زمان قبل از مضی زمان معین صحیح نیست. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
کلمه مرکب از ’ما’ و ’لم’ یعنی مادام که نه. (از ناظم الاطباء). - مالم یجب، (اصطلاحی فقهی) پدیدۀ حقوقی که هنوز موجود نشده است، مثلاً اسقاط مرور زمان قبل از مضی زمان معین صحیح نیست. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)