- لماخ
- تو گوش هم زدن
معنی لماخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ گوش
سرفراز، متکبر
سینه بند زنان، پستان بند
صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش
کسی که بدگویی مردم را بکند، نمام
سوراخ شدن
بزرگ منشی
در آویختن کشتی گرفتن
سرمه، جمع لمه، موی پیچه ها ژولیده موی ها دیدار یک روز در میان نعناع، سوسنبر
سرمه نچشیده نه چیزی
ناشتا شکن خوراک کم
اندک اندک، جمع لمعه، : گیاهان پژمرده گروه های بسیار گیاهزار ها سبزه زارها روزی های بخور و نمیر درخشنده، شمشیر درخشنده بسیار درخشان، شمشیر درخشنده. لمالم. پر لبالب مالامال: نه از لشکر ما کسی کم شده است نه این کشور از خون لمالم شده است
چشیده
آک کننده نکوهنده سخن چین دو به هم زن عیب کننده نمام بد گوی: ویل لکل همزه بهر زبانی بد بود هماز را لماز را جز چاشنی نبود دوا. (دیوان کبیر 23: 1)
درخشنده سپید ناب مرغان شکاری
ناشتا شکن
گندمگون
بسیار مرتفع
بسیار درخشان
داخل گوش، سوراخ گوش
سیم وزر قلب و ناسره، برای مثال جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ / یک پیر زن خرید، به یک مشت سیم ماخ (عسجدی - ۲۶) ، پست و خسیس
پسوند متصل به واژه که دلالت بر وفور چیزی در جایی می کند مثلاً سنگلاخ، دیولاخ، اهرمن لاخ، نمک لاخ
واحد شمارش چیز های باریک و دراز مثل مو، ترکه و شاخۀ درخت مثلاً چند لاخ مو، چند لاخ هیزم
واحد شمارش چیز های باریک و دراز مثل مو، ترکه و شاخۀ درخت مثلاً چند لاخ مو، چند لاخ هیزم
پارسی تازی گشته لا گشته لاخشه گونه ای آش آرد پسوند مکان است. باخر اسم پیوندد و گاه دال بر کثرت شی در محلی است: آتش لاخ اهرمن لاخ دیولاخ رود لاخ سنگلاخ کلوخ لاخ نمک لاخ هندولاخ
نه، چون، مگر، هر گاه، هنوز لاتینی تازی گشته سفره ماهی شنی عنب اثعلب را گویند که یکی از گونه های تاجریزی است که آنرا تاجریزی سیاه نیز نامند ولی در تداول بیشتر به سگ انگورمشهور است. توضیح در فهرست مخزن الادویه لمار نوشته شده است
شخص پست و خسیس
یک عدد از هر چیز باریک و دراز مثل مو، ترکه
سرزمین یا مکان انباشته از چیزی ناخوشایند. مثل سنگلاخ