جدول جو
جدول جو

معنی لقد - جستجوی لغت در جدول جو

لقد
لگد، فرو ریختن دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
مقابل دختر، پسر، آلت تناسل مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی برهم نشسته و به هم چسبیده مانند یال شیر، نمد، نمدزین اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقد
تصویر نقد
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقب
تصویر لقب
اسمی غیر از نام اصلی که فردی به آن شهرت پیدا کند، خواه دلالت بر ذم کند یا مدح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لند
تصویر لند
سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقات تلخی گفته شود
لند لند: غرغر
لند لند کردن: غرغر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحد
تصویر لحد
گور، سنگی که بالای سر مرده بر روی گور نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد
تصویر لگد
لت یا ضربه ای که با پا به کسی یا چیزی زده شود
لگد انداختن: لگد پراندن ستور
لگد افکندن: لگد پراندن ستور، لگد انداختن
لگد پراندن: لگد انداختن، لگد زدن
لگد پرانیدن: لگد انداختن، لگد زدن، لگد پراندن
لگد زدن: با پا به کسی یا چیزی زدن، لگد انداختن ستور
لگد کردن: پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاد
تصویر لاد
دیوار، هر طبقه از دیوار گلی، چینۀ دیوار
پی، بیخ، بنیاد، برای مثال به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنین دیوار (عنصری - ۱۴۵)
خاک
پارچۀ نرم و لطیف، دیبا، حریر، برای مثال باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران - ۴۳۹)
مخفّف واژۀ لادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
عقده ها، گره ها، جمع واژۀ عقده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقد
تصویر فقد
گم کردن، از دست دادن، فقدان، نبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبد
تصویر لبد
پشم و موی پر پشت و درهم رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقا
تصویر لقا
دیدار کردن، دیدار، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقد
تصویر حقد
خشم و دشمنی نسبت به کسی، کینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج، مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح،
عهد و پیمان، قول و قرار، قرار مدار، ایلاف، موعد، بیعت، قرار و مدار مثلاً عقد اخوت
بستن، گره زدن، محکم کردن
کنایه از معضل، مشکل
پیچیدگی
عقد بستن: عهد و پیمان بستن، عقد کردن
عقد کردن: عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن، زنی را به عقد ازدواج درآوردن
عقد بیع: در فقه و حقوق اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خرید و فروش
عقد ضمان: در فقه و حقوق برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن
عقد لازم: در فقه و حقوق عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند
فرهنگ فارسی عمید
(سِ قِ)
اسب لاغرکرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ قَ)
بمعنی چلته است. (غیاث) (آنندراج). مرادف چلته و چلقب است که جبۀ ستبر و دولایی سپاهیان معنی دهد. و رجوع به چلته شود، مرادف چلته و چلقب که به معنی جوشن نیز باشد. و رجوع به چلته شود
لغت نامه دهخدا
(حِ قِ)
بدخوی گران روح. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقد
تصویر فقد
از دست دادن گم کردن گم کردن از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
النگوی تابیده، تار به هم تابیده، پیچاندن تاب دادن، پیچیدن، گردآمدن، آب دادن کشت را، تپ کردن پستا آب (پستا نوبت)، آمدن تپ درروز، کاسه بزرگ، سپردن کار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاد
تصویر لاد
کینه ورز دشمن سر سخت دیوار از گل برآورده، چینه دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
پشم پشم گوسفند پشم شتر نمت نمد، خوی گیر زین، پشم نشسته پشم پشم به هم چسبیده پشم گوسفند و شتر: وین عمارت کردن گور و لحد نی بسنگ است و بچوب ونی لبد. (مثنوی نیک. 130: 3) نمد نمط: مور اسود بر سر لبد سیاه مور پنهان دانه پیدا پیش راه (مثنوی لغ)، نمدزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحد
تصویر لحد
شکاف در پهن گور، شکاف کرانه گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتد
تصویر لتد
مشت زدن لت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرد
تصویر لرد
بیابان، صحرا آنچه که از مایعات در ته ظرف ته نشین شود
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن عهد و پیمان، پیمان موکد، عقد بمعنی عهد، پناه بردن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است: چلغب چلته گونه ای پوشش ستبر برای سپاهیان جوشن جبه سطبر و دو لایی سپاهیان چلته، جوشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقد
تصویر حقد
غضب ثابت، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقد
تصویر رقد
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقد
تصویر عقد
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لقب
تصویر لقب
پاژنام، فرنام
فرهنگ واژه فارسی سره