جدول جو
جدول جو

معنی لغزنده - جستجوی لغت در جدول جو

لغزنده
لیزخورنده، لیز، سر
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
فرهنگ فارسی عمید
لغزنده
آنکه بلغزد آنکه سر خورد. یا طاس لغزنده. سوراخ مورچه خوار که بصورت قیف در صحراسازد جانور این سوراخ را باخاکی بنرمی غبار میسازد و خود در زیر خاک پنهان شود وچون مورچه در این طاس افتد برای لغزیدن پاهایش در غبار نتواند بیرون آید مورچه خوار از غبار سر بیرون کند و مورچه را فرو کشد و بخورد: چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور. (لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لغزنده
((لَ زَ دَ یا دِ))
لیز
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
فرهنگ فارسی معین
لغزنده
Slimy, Slippery
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لغزنده
viscoso, escorregadio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لغزنده
schleimig, rutschig
دیکشنری فارسی به آلمانی
لغزنده
śliski
دیکشنری فارسی به لهستانی
لغزنده
слизистый , скользкий
دیکشنری فارسی به روسی
لغزنده
слизький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لغزنده
slijmerig, glad
دیکشنری فارسی به هلندی
لغزنده
viscoso, resbaladizo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لغزنده
visqueux, glissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لغزنده
vischioso, scivoloso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لغزنده
चिकना
دیکشنری فارسی به هندی
لغزنده
licin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لغزنده
미끄러운
دیکشنری فارسی به کره ای
لغزنده
חלקלק
دیکشنری فارسی به عبری
لغزنده
黏滑的 , 滑的
دیکشنری فارسی به چینی
لغزنده
ぬるぬるした , 滑りやすい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لغزنده
kaygan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
لغزنده
yenye madoa, kuteleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لغزنده
ลื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
لغزنده
মাখানো , পিচ্ছিল
دیکشنری فارسی به بنگالی
لغزنده
چپچپا , پھسلنا
دیکشنری فارسی به اردو
لغزنده
زلقٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغزنده
تصویر چغزنده
ترسنده، ناله وزاری کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
لرزان، مرتعش، مرتعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزیده
تصویر لغزیده
سرخورده لیز خورده سریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزنده
تصویر لیزنده
آنکه لیز خورد سرنده سرخورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزنده
تصویر لیزنده
آنکه لیز بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
Shivering, Shivery, Flickering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
мерцающий , дрожащий
دیکشنری فارسی به روسی