لخشان. لغزنده. لیز. در حال لغزیدن. املس. نسو. نسود. عثور. لزج. لجز. قرقر. زهلول. (منتهی الارب) : آب کندی دور و بس تاریک جای لغزلغزان چون در او بنهند پای. رودکی. سرش همچو سر ماهی است لغزان. سوزنی. زل، جای لغزان. زلق، جای لغزان. مکان دحض، جای لغزان. مکان دحوض،جای لغزان. مدحضه، جای لغزان. فأو، جای تابان و لغزان. افئاء، در زمین تابان و لغزان درآمدن. تمرید، هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لزج، لغزان شدن. (منتهی الارب)
لخشان. لغزنده. لیز. در حال لغزیدن. اَملس. نسو. نسود. عَثور. لزج. لَجز. قرقر. زُهلول. (منتهی الارب) : آب کندی دور و بس تاریک جای لغزلغزان چون در او بنهند پای. رودکی. سرش همچو سر ماهی است لغزان. سوزنی. زُل، جای لغزان. زَلق، جای لغزان. مکان دحض، جای لغزان. مکان دحوض،جای لغزان. مدحضه، جای لغزان. فأو، جای تابان و لغزان. افئاء، در زمین تابان و لغزان درآمدن. تمرید، هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لَزج، لغزان شدن. (منتهی الارب)
جنگ کردن با دشمن. در پی جنگ و غارت دشمن گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به جنگ دشمنان رفتن و غارت کردن آنان در دیار ایشان. غزو. غزاوه. (اقرب الموارد). رجوع به غزو شود
جنگ کردن با دشمن. در پی جنگ و غارت دشمن گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به جنگ دشمنان رفتن و غارت کردن آنان در دیار ایشان. غَزْوْ. غَزاوَه. (اقرب الموارد). رجوع به غزو شود
ابوحاتم، تابعی است. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است. ابن قاسم بن علی بن غزوان مازنی، مکنی به ابوعمرو. او از ابن مجاهد و ابن شنبوذ دانش فراگرفت و ماهر و ضابط و شدیدالاخذ وواسعالروایه بود، و مرگ او در اواخر قرن چهارم هجری قمری در مصر اتفاق افتاد. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 226) ابن اسماعیل. جهشیاری داستانی از وی درباره یحیی بن خالد و فضل نقل کرده است. رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب تألیف جهشیاری چ مصر 1357 هجری قمری ص 196 شود
ابوحاتم، تابعی است. در زنجیره انتقال علوم اسلامی، تابعی پس از صحابی قرار می گیرد. این افراد که موفق به دیدار پیامبر اسلام (ص) نشدند، از صحابه یاد گرفتند و از آنان پیروی کردند. تابعین در ضبط و نشر معارف اسلامی، به ویژه قرآن و حدیث، کوشیدند و برخی از آنان به مقام فتوا و اجتهاد نیز رسیدند. طبقه تابعین پلی میان عصر نبوت و عصر تدوین علوم اسلامی است. ابن قاسم بن علی بن غزوان مازنی، مکنی به ابوعمرو. او از ابن مجاهد و ابن شنبوذ دانش فراگرفت و ماهر و ضابط و شدیدالاخذ وواسعالروایه بود، و مرگ او در اواخر قرن چهارم هجری قمری در مصر اتفاق افتاد. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 226) ابن اسماعیل. جهشیاری داستانی از وی درباره یحیی بن خالد و فضل نقل کرده است. رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب تألیف جهشیاری چ مصر 1357 هجری قمری ص 196 شود
کسی که پیاپی سرود خواند. غزل سرا. غزل گو. غزل پرداز. کنایه از مطرب است. (آنندراج) : من غزل گوی توام تا تو غزلخوان منی ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال. فرخی. تا غزلخوان را بباید وقت خواندن از غزل نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل. فرخی. پری کی بود رودساز و غزلخوان کمندافکن و اسب تاز وکمان ور. فرخی. زهره غزلخوان آمده در زیرو دستان آمده چون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریخته. خاقانی. شعر نظامی شکرافشان شده ورد غزالان غزلخوان شده. نظامی. که نه تنها منم ربودۀ عشق هر گلی بلبلی غزلخوان داشت. سعدی. زبور عشق نوازی نه کار هر مرغی است بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش. حافظ. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. حافظ. شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای چشم بد دور که سرف تنه خوبان شده ای. صائب
کسی که پیاپی سرود خواند. غزل سرا. غزل گو. غزل پرداز. کنایه از مطرب است. (آنندراج) : من غزل گوی توام تا تو غزلخوان منی ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال. فرخی. تا غزلخوان را بباید وقت خواندن از غزل نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل. فرخی. پری کی بود رودساز و غزلخوان کمندافکن و اسب تاز وکمان ور. فرخی. زهره غزلخوان آمده در زیرو دستان آمده چون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریخته. خاقانی. شعر نظامی شکرافشان شده ورد غزالان غزلخوان شده. نظامی. که نه تنها منم ربودۀ عشق هر گلی بلبلی غزلخوان داشت. سعدی. زبور عشق نوازی نه کار هر مرغی است بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش. حافظ. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست. حافظ. شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای چشم بد دور که سرف تنه خوبان شده ای. صائب