جدول جو
جدول جو

معنی لغزان - جستجوی لغت در جدول جو

لغزان
لغزنده، لغزیدن
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
فرهنگ فارسی عمید
لغزان
(لَ)
لخشان. لغزنده. لیز. در حال لغزیدن. املس. نسو. نسود. عثور. لزج. لجز. قرقر. زهلول. (منتهی الارب) :
آب کندی دور و بس تاریک جای
لغزلغزان چون در او بنهند پای.
رودکی.
سرش همچو سر ماهی است لغزان.
سوزنی.
زل، جای لغزان. زلق، جای لغزان. مکان دحض، جای لغزان. مکان دحوض،جای لغزان. مدحضه، جای لغزان. فأو، جای تابان و لغزان. افئاء، در زمین تابان و لغزان درآمدن. تمرید، هموار و لغزان و رخشان ساختن بنا را. لزج، لغزان شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لغزان
لیز، لغزنده
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
فرهنگ لغت هوشیار
لغزان
((لَ))
لیز، لغزنده
تصویری از لغزان
تصویر لغزان
فرهنگ فارسی معین
لغزان
لخشان، لرزان، لغزنده، لیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(لِ مَ)
رود خانه لمزان، نامی که به قسمی از رود خانه اسیر دهند، بدین ترتیب که رود خانه اسیر که آبی شور دارد چون به صحرای گله دار رسد آن را رود شور گله دار نامند... و چون به قریۀ کمشک رسد رود خانه کمشک نامیده می شود و چون به قریۀ هرنگ جهانگیریه رسد آن را رود خانه شور هرنگ گویند و باز چون ده فرسخ بیشتر روی به مشرق رود و به قریۀ لمزان جهانگیریه رسد آن را رود خانه لمزان گویند، و آنگاه ده فرسنگ دیگر به سوی جنوب رود و در یک فرسنگی شرقی بندر کنگ از توابع بندرلنگه داخل خلیج فارس گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
نام دهی مرکز دهستان لمزان بخش بستک شهرستان لار، واقع در72هزارگزی جنوب خاوری بستک، کنار راه شوسۀ بستک به بندرلنگه. جلگه، گرمسیر و مالاریائی و دارای 631 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصولات آنجا غلات و تنباکو. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لخشانی. ملاست. لیزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوزان
تصویر لوزان
کناره کناره چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
در حال لرزیدن، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
((لَ))
لرزنده، در حال لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
مرتعش، متزلزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
اهتزازٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
دیکشنری فارسی به چینی
لرزان، لرزیدن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
goyah, gemetar, dengan gemetar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
chwiejny, szarpany, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
دیکشنری فارسی به هلندی