جدول جو
جدول جو

معنی لغاط - جستجوی لغت در جدول جو

لغاط
(لُ)
موضعی است. (و به عین مهمله، لعاط، نیز شنیده شده است). لیث گوید: نام کوهی است از منازل بنی تمیم. و ابومحمد الاسود گوید: رودباری است بنی ضبه را و نیز ابن حبیب گوید: آبی است بنی مازن بن عمرو بن تمیم را، و محمد بن ادریس بن ابی حفصۀ یمامی گوید: لغاط، بنی مبذول وبنی العنبر راست از زمین یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لغاط
(سَ)
شغب کردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغات
تصویر لغات
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواط
تصویر لواط
آمیزش جنسی مرد با پسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغام
تصویر لغام
لگام، دهانۀ اسب
فرهنگ فارسی عمید
(لَغْ غا)
لغنده. لقان. و رجوع به لقان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خشک سال سخت که در آن دهش و عطا یکجا فراموش کنند. (منتهی الارب) ، آن دایره که در پیشانی اسب بود. (مهذب الاسماء)
کرانۀ سر کوه برآمده. (منتهی الارب) ، نیزۀ کوتاه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ رِ)
راهی است در عرض جبل. عمرانی گوید: لطاطکنارۀ نهری است یا رودی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لطّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ربا. (منتهی الارب) ، سریش. (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر) ، پوست. (بحر الجواهر) ، آب دهن
آهک و گچ، حدث، سرگین. (منتهی الارب)
جمع واژۀ لیطه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ عَ)
لواطه. از راه پس رفتن با مرد. و رجوع به لواطه شود
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
لاطی. غلامباره. تازباز. شاهدباز. (مجموعۀ مترادفات ص 312)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نعت فاعلی از لغط به معنی بانگ وفریاد کردن. (از منتهی الارب). بانگ و خروش کننده
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ رَ)
به معنی مغالطه است. (منتهی الارب). مصدر دوم باب مفاعله به معنی به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن. (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به مغالطه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
همدیگر را در آب فروبردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماقل. تغامس. (اقرب الموارد). و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
کانده (کذا) و مخنث باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 228)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
کفک دهان شتر. (منتهی الارب). کف اشتر. ج، لغم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِمْ ما)
بانگ کردن و خروشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لغط، و لغط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هریک از دو کلمه مذکور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیاط
تصویر لیاط
آهک، گچ، سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
خرده، عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغاط
تصویر الغاط
جمع لغط، بانگ های خروس بانگیدن بانگ برداشتن، خروشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاط
تصویر غلاط
لغزاندن به لغزش انداختن میتاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاه
تصویر لغاه
آوازه بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است لگام خیو شتر لگام لجام: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران بر آمد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاب
تصویر لغاب
تیر هیچکاره، پر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاط
تصویر لقاط
خوشه مانده خوشه برچیده خوشه چین رو با رو رو به رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیط
تصویر لغیط
بانگ کبوتر بانگ سنگخواره بانگ کردن کبوتر و سنگخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطاط
تصویر لطاط
جمع لط، خوبرویان گردن بند های کبست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغام
تصویر لغام
((لُ))
لگام، دهنه اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغات
تصویر لغات
((لُ))
جمع لغت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
عیب، خرده، به کنایه از کسی بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
گوشوار دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغیط
تصویر لغیط
((لَ))
بانگ کردن کبوتر و سنگخوار
فرهنگ فارسی معین