جدول جو
جدول جو

معنی لغازخوان - جستجوی لغت در جدول جو

لغازخوان
(پَرْ)
آنکه لغاز خواند. آنکه عیب و خرده گیرد بر عمل یا گفتار یا وضع کسان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درازخوان
تصویر درازخوان
سفرۀ دراز که در مهمانی ها بگسترانند، کندوری، درازسفره، برای مثال درازخوان پر از نان گندمی باید / که در مقابلۀ راه کهکشان آری (بسحاق اطعمه - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
(لُ خوا / خا)
عمل لغازخوان. خرده گیری. عیب گرفتن چیزی یا عملی را بر کسی
لغت نامه دهخدا
لغازخوان. عیب کننده از روی عناد و حسد و پرادعائی
لغت نامه دهخدا
(دِ خوا / خا)
خوان دراز. سفرۀ دراز، پیش انداز و دستارخوان. (از برهان). دستارخوان که سفرۀ بزرگ باشد و در مهمانیهای بزرگ گسترند. (انجمن آرا). دستارخوان و آنرا کندوری نیز گویند. (جهانگیری) (از آنندراج). سفرۀ دراز که در میزبانی فرازکنند. و آنرا دراز سفره نیز نامند. (از شرفنامۀ منیری) :
درازخوان پر از نان گندمی باید
که در مقابلۀ راه کهکشان آری.
بسحاق اطعمه (از آنندراج).
بر سفرۀ خان رفت چودستار بخرج
بر سر نتوان درازخوان پیچیدن.
نظام قاری (دیوان ص 124).
گفتم درازخوان او همه جا کشیده...
نظام قاری (دیوان ص 132)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
لغازخوان
لغت نامه دهخدا
(لُ غَ خوا / خا)
لغازخوانی. عمل لغزخوان. عیب گیری بر کسی چیزی را
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
نمازی. که نماز خواند. نمازگزار
لغت نامه دهخدا
خرده گیر آک گیر آنکه بر کرده یا گفته دیگران خرده گیرد، آنکه بکنایه از کسی بد گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغز خوان
تصویر لغز خوان
کسی که از دیگران عیب گیرد لغاز خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز خوانی
تصویر لغاز خوانی
خرده گیری عیب گیری، بد گویی بکنایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزخوانی
تصویر لغزخوانی
((لُ غَ. خا))
عیب گیری، طعنه زنی
فرهنگ فارسی معین
خنیاگر، خواننده، رامشگر، مغنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مصلی، نمازباره، نمازکن، نمازگر، نمازگزار، نمازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد