جدول جو
جدول جو

معنی لغات - جستجوی لغت در جدول جو

لغات
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
تصویری از لغات
تصویر لغات
فرهنگ فارسی عمید
لغات
(لُ)
جمع واژۀ لغت. (منتهی الارب) : فهلویه، لغات آتش پرستان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
لغات
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
لغات
((لُ))
جمع لغت
تصویری از لغات
تصویر لغات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلات
تصویر غلات
کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند، فرقه ای از شیعه که به علی بن ابی طالب نسبت الوهیت می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلات
تصویر غلات
غله ها، دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، آذوقه ها، جمع واژۀ غله
غلات اربعه: در فقه گندم، جو، خرما و کشمش که زکات به آن ها تعلق می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذات
تصویر لذات
لذت ها، ادراک خوشی ها، گوارایی ها، خوشی ها، جمع واژۀ لذت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاغی ها، سرکش ها، طغیان کننده ها، گردنکش ها، جمع واژۀ طاغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغات
تصویر بغات
باغی ها، سرکش ها، نافرمان ها، گردنکش ها، ستمگرها، ظالم ها، بیدادگرها، جبّارها، ستمکارها، گرداس ها، جائرها، ستم کیش ها، ظلم پیشه ها، جفا پیشه ها، جمع واژۀ باغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهات
تصویر لهات
زبان کوچک که در بیخ حلق قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصات
تصویر لصات
جمع لصه، زنان دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفات
تصویر لفات
گول بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاب
تصویر لغاب
تیر هیچکاره، پر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
خرده، عیب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است لگام خیو شتر لگام لجام: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران بر آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاه
تصویر لغاه
آوازه بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لده، همزادان همسالان جمع لده (کسی - بجز برادر و خواهر - که با شخص در یک زمان زاده شده و در یک مسکن بزرگ گردیده و هم شان او باشد همزادان همسنان: و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند... در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
جمع لذت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غالی، گزافندگان، جمع غله، چاش ها جورتاکان شاماخ جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره، جمع غالی، از حد در گذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد در گذرند: علی اللهیه از غلاتند. ما حصل زمین، مانند جو، گندم، برنج و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاق بودن مفرد بودن مقابل جفتی، جمع طاغی، سرکشان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع باغی سرکشان نافرمانان، اشخاصی از تبعه اسلام را گویند که ضد پیشوایان معصوم دین قیام نمایند مانند خوارج نهروان که ضد علی ع قیام کردند. جهاد و مبارزه با این طایفه بر مسلمانان واجب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثات
تصویر لثات
جمع لثه، آره ها بج ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیات
تصویر لیات
((لِ))
لی آوت، صفحه آرایی (چاپ و نشر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغایت
تصویر لغایت
((لِ یَ))
تا پایان تاریخی معین، مثل لغایت سال 80
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لذات
تصویر لذات
((لَ ذّ))
جمع لذت، خوشی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکات
تصویر لکات
((لَ))
هر چیز پست و زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکات
تصویر لکات
ضایع و زبون
فرهنگ فارسی معین
((لَ))
یکی از چهار صورت ورق های بازی آس است که بر آن صورت زنی منقوش است (نظیر بی بی در بازی های دیگر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغات
تصویر بغات
((بُ))
جمع باغی، سرکشان، ناف رمانان، کسانی از پیروان اسلام که ضد معصومین قیام نمایند، مانند خوارج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلات
تصویر غلات
((غُ))
جمع غالی، از حد درگذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد درگذرند، «علی اللهیه از غلاتند.»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلات
تصویر غلات
((غَ لّ))
جمع غله، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آن ها را آرد کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغام
تصویر لغام
((لُ))
لگام، دهنه اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغایت
تصویر لغایت
تا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلات
تصویر غلات
جو و گندم
فرهنگ واژه فارسی سره
نوزادکودک تازه به دنیا آمده
فرهنگ گویش مازندرانی