جدول جو
جدول جو

معنی لغا - جستجوی لغت در جدول جو

لغا
سخن یاوه، آواز، نادرست، بی ارزش بنجل وازده، یاوه گفتن، شیفتگی به چیزی، آزمندی، خشک آمار (استسقاء)
فرهنگ لغت هوشیار
لغا
دو شاخه ی چوبی به اندازه ی پارو برای جا به جایی و زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغام
تصویر لغام
لگام، دهانۀ اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغات
تصویر لغات
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
بلیغ ها، فصیح ها، رساها، کامل ها، تمام ها، کسانی که سخنش خوب و رسا باشد، جمع واژۀ بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغا
تصویر الغا
لغو کردن، باطل کردن، از شمار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
شغب کردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
گوشوار دیوار
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لغت. (منتهی الارب) : فهلویه، لغات آتش پرستان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
موضعی است. (و به عین مهمله، لعاط، نیز شنیده شده است). لیث گوید: نام کوهی است از منازل بنی تمیم. و ابومحمد الاسود گوید: رودباری است بنی ضبه را و نیز ابن حبیب گوید: آبی است بنی مازن بن عمرو بن تمیم را، و محمد بن ادریس بن ابی حفصۀ یمامی گوید: لغاط، بنی مبذول وبنی العنبر راست از زمین یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
لگام. لجام. دهنۀ اسب. (برهان). جوالیقی ذیل لغت لجام آرد: اللجام معروف و ذکر قوم انّه عربی و قال آخرون: بل هو معرّب و یقال انّه بالفارسیه لغام. (المعرب ص 300). رجوع به لجام و لگام شود. کلمه لغام در مجمل التواریخ در عبارت ذیل آمده: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران برآمد. (مجمل التواریخ و القصص ص 355)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
کفک دهان شتر. (منتهی الارب). کف اشتر. ج، لغم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَغْ غا)
لغنده. لقان. و رجوع به لقان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
شیفتگی کردن به چیزی و آزمند آن شدن، بسیار خوردن آب را و سیر نشدن، آواز کردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
تیر هیچکارۀتباه نیکوناتراشیده. (منتهی الارب) ، پرتیر که از سوی شکم بود و آن بد است. (مهذب الاسماء) ، پرهای زرد ریزۀ مرغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَغْ غا)
رجل لغاز، مرد نیک عیب کننده مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لاغیه. لغو. بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن. (منتهی الارب). نافرجام گفتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
خرده. عیب. (ظاهراً خود کلمه فارسی است یا شکستۀ لغز عرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
جمع بلیغ شیوا سخنان چیره زبانان زبان آوران سخنگزاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغا
تصویر الغا
از شمار افکندن بهم زدن باطل کردن بیهوده شمردن: الغاء قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغانیدن
تصویر لغانیدن
لق کردن شل و نااستوار و جنبان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاندن
تصویر لغاندن
لق کردن شل و نااستوار و جنبان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاب
تصویر لغاب
تیر هیچکاره، پر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
خرده، عیب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است لگام خیو شتر لگام لجام: و همان ساعت آواز لغام و جرس اشتران بر آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاه
تصویر لغاه
آوازه بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز گوی
تصویر لغاز گوی
بردک گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغات
تصویر لغات
((لُ))
جمع لغت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
عیب، خرده، به کنایه از کسی بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
گوشوار دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغام
تصویر لغام
((لُ))
لگام، دهنه اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغایت
تصویر لغایت
تا
فرهنگ واژه فارسی سره
ابطال، اقاله، حذف، فسخ، لغو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لیچار، لغز
فرهنگ گویش مازندرانی