جدول جو
جدول جو

معنی لعلین - جستجوی لغت در جدول جو

لعلین
لعلی، قرمز، لعل فام، قرمز بودن
تصویری از لعلین
تصویر لعلین
فرهنگ فارسی عمید
لعلین
(لَ)
منسوب به لعل، گوهر معروف. (آنندراج) (غیاث). لعلی
لغت نامه دهخدا
لعلین
لالین سرخ منسوب به لعل لعلی: ای گل تو اینها دیده ای زان بر جهان خندیده ای زان جامها بدریده ای ای کربز لعلین قبا. (دیوان کبیر 12: 1)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعین
تصویر لعین
لعنت شده، نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلی
تصویر لعلی
قرمز، لعل فام، قرمز بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعلین
تصویر نعلین
نوعی کفش بی پاشنه با رویۀ کوتاه که بیشتر روحانیان به پا می کنند، کفش
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. دهستان نعلین از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 2510 تن است. قراء مهم این دهستان عبارت است از: سرپونکان، نبی آباد، موسی آلان، گرور. مرکز دهستان قریۀ قلعه تاسیان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لی / عُلْ لی)
جمع واژۀ ’علی’ در حال نصب و جر. شرفاء. مردمان بزرگ و رفیعالقدر. (ناظم الاطباء). و رجوع به علّی ّ و علّی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از شعرا و علمای عثمانی در قرن نهم و از مردم استانبول. این بیت او راست:
ای کو کل اولمغه سر دفتر ارباب نظر
دقت ایت هر ورق او ستنه قدک دال اولسون.
(قاموس الاعلام ترکی)
از شعرای قرن نهم عثمانی از مردم اسکوب. این بیت او راست:
زاهدک گو گلنده جنت، عاشقک دیدار یار
لاجرم هر کیشینک باشنده بر سوداسی وار.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لعل، به رنگ لعل. به سرخی لعل. سرخ.
همیشه باد دو دست تو تاجهان باشد
یکی به مشکین زلف و یکی به لعلی شیر.
مسعودسعد.
به مرز بی رز تو مرغکی درون بپرید
سرش به لعلی همچون عروس در پرده.
سوزنی.
از آن لبی که به خوشی چنو نباشد شهد
در آن رخی که به لعلی چنو شقایق نیست.
سوزنی.
تلقین لب لعلی جان پرور ساقی است
گر ذکر دوام است وگر شرب مدام است.
سعدی.
- بادۀ لعلی، شراب سرخ:
صائب در این دو هفته که گل جوش میزند
چون داغ لاله بادۀ لعلی مده ز چنگ.
صائب (از آنندراج).
، قسمی انگور، رنگی که مصوران و نقاشان بکار برند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
تثنیۀ نعل است، به معنی جفتی کفش. (یادداشت مؤلف) ، یک جفت کفش چوبین. (ناظم الاطباء).
- نعلین چوبین، آنچه مثل کفش از چوب ساخته به وقت استنجا و وضو در پاکنند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
، کفش از چرم زرد که ارباب عمایم داشتندی. قسمی کفش علما و طلاب که پشت پاشنه نداشت، به رنگ زرد، نوک آن کمی برگشته و بی پاشنه. مقابل صاغری. (یادداشت مؤلف) :
و از این ناحیت پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. (حدود العالم). و از کنبایه نعلین خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. (حدود العالم).
دو گوشش بود مانند دو نعلین
دهانش چون شکیشی پر ز سرگین.
منجیک.
پرستارنعلین زرین بدست
به پای ایستاده سر افکنده پست.
فردوسی.
طبق های زرین پر از مشک و عود
دو نعلین زرین و جفتی عمود.
فردوسی.
یکی تخت سیمین فرستاد نیز
دو نعلین زرین و هرگونه چیز.
فردوسی.
که شود سخت زود دیو لعین
زیر نعلین بوتراب تراب.
ناصرخسرو.
نعلین و ردای تو دام دین است
نزدیک من آن نعل یا ردا نیست.
ناصرخسرو.
پس نعلین برداشت وآن خادم را نعلینی چند بر گردن زد. (نوروزنامه).
طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صدهزار.
سنایی.
موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین
ارنی گفتنش از نور تجلی شنوند.
خاقانی.
به جست و جوی او بر بام افلاک
دریده وهم را نعلین ادراک.
نظامی.
خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم.
سعدی.
جان به زیر قدمت خاک توان کرد ولی
گرد بر گوشۀ نعلین تو نتوان دیدن.
سعدی.
آن شنیدی که صوفئی می کوفت
زیر نعلین خویش میخی چند.
سعدی.
غیر نعلین و گیوه و موزه
غیرمسحی و کفش و پای اوزار.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(لَ یِ)
جمع واژۀ لعن: از یک موضع شخصی را مثل این مذکور در وجود آرد و نشانۀ لعاین بندگان کند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
منسوب به شعله. یاء و نون برای نسبت است چنانکه در رنگین و سیمین. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منقری ابواکیدر منازل بن زمعه. شاعری است. (منتهی الارب). رجوع به ابواکیدر شود. این دو بیت او راست درباره آل اهتم:
و کیف تسامون الکرام و انتم
دوارج حبریون فدع القوائم
بنو ملصق من ولد حذلم لم یکن
ظلوماً و لا مستنکراً للمظالم.
(البیان و التبیین ج 3 ص 194)
لغت نامه دهخدا
نعلین در فارسی یک جفت کفش نادرست گویی و نادرست نویسی نالین نالین گونه ای پای افزار بت چینی که ستادست در او چون پیاده است که با نالین است (ابوالفرج رونی) تثنیه نعل. یک جفت کفش، کفشی از پوست گوسفند که معمولا رنگ آن زرد یا قرمز و گاه نوک آن برگشته است. این نوع کفش پاشنه ندارد ودر محل پاشنه آن نعل آهنین کوبند و پشت باز است. این قسم کفش مخصوص فقها و طلاب علوم دینیه است: حجاب راه موسی گشت نعلین تو با نعلین بگذشتی ز کونین. (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین. 17) کفش چوبی و بی عقب: جشن فرخنده فروردین است روز بازار گل و نسرین است... بط چینی که ستادست در او چون پیاده است که با نعلین است. (ابو الفرج رونی تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 ص 473)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولین
تصویر لولین
آفتابه گلی ابریق. یا لولهنگ اش آب میگیرد (برمیدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعلی
تصویر لعلی
لالی گونه ای انگور، گونه ای رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعین
تصویر لعین
رانده، بنفرین کرده، مطرود، مردود، ملعون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعلین
تصویر نعلین
((نَ لَ یا لِ))
تثنیه نعل، یک جفت کفش، نوعی کفش بدون پاشنه و با رویه کوتاه و نوک برگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعین
تصویر لعین
((لَ))
نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی معین
پای افزار، کفش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن نعلین در خواب سه وجه است. اول: زن. دوم: کنیزک. سوم: سفر.
اگر نعلین نو خرید و در پای کرد، دلیل که کنیزکی دوشیزه بخرد و گویند که زن معاشر خواهد. اگر در وقت رفتن یک نعلین او بیفتاد، دلیل که از برادر و خواهر جدا شود. اگر نعلین او سوخت، دلیل است زنش بمیرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب