جدول جو
جدول جو

معنی لعباء - جستجوی لغت در جدول جو

لعباء(لَ)
نام شوره زاری است معروف به ناحیۀ بحرین برابر قطیف، کنار دریای عمان و در آن سنگ نرم باشد... و سبب تسمیۀ آن به این نام آن است که هر رودبار در آن به بازی پرداخته، یعنی جریان یافته و منسوب بدان لعبانی است، چون: صنعاء و صنعانی. (از معجم البلدان)
زمین درشتی است بالای حمی از آن بنی زنباع از عبدبن ابی بکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ)
ابن مره بن عائذه بن مالک بن بکر بن سعد بن ضبه ضبی. از صحابه است و در واقعۀ ’مؤته’ شهید شد. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 261). در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند.
ابن هیثم بن جریر. وی در دورۀ جاهلیت و اسلام میزیست. و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعۀ جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعۀ ’ذی قار’ با کسری جنگید. (از الاصابه ج 5 قسم سوم ص 111)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پی گردن. (منتهی الارب). ج، علابی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشعب. (از ناظم الاطباء). رجوع به اشعب شود
لغت نامه دهخدا
لوبیاکه دانه ای است کوچکتر از باقلی و غلافش شبیه غلاف باقلی، بعض آن سپید و بعض آن سرخ باشد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ بُ)
موضعی است مر هذیل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گوسپند سیاه گردن. (منتهی الارب). آن گوسفند که گردن وی به پهنا سیاه بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تأنیث العس. ج، لعس، جاریهٌ لعساء، دختر نهایت سرخ رنگ که اندک به سیاهی زند، شفه لعساء، لب مایل به سیاهی. لبی سیاه فام. (مهذب الاسماء). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَبَءْ)
راه. (منتهی الارب). راه و طریقه و مذهب. (ناظم الاطباء). مذهب و گویند: لایعرف معبأه، یعنی طریقه و مذهب او معلوم نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
موضعی است در دیار عبدالقیس بن عمان و بحرین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لعو. (منتهی الارب). رجوع به لعو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
صاحب العباء. او از ابی سعید المقبری و از او ماجشون روایت کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعباء
تصویر اعباء
جمع عبء سنگین ها بارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعساء
تصویر لعساء
لب تیره زن، سرخ و سیاه دختر
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعباء
تصویر اعباء
جمع عب، سنگین ها، بارها
فرهنگ فارسی معین