جدول جو
جدول جو

معنی لعاین - جستجوی لغت در جدول جو

لعاین
(لَ یِ)
جمع واژۀ لعن: از یک موضع شخصی را مثل این مذکور در وجود آرد و نشانۀ لعاین بندگان کند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعین
تصویر لعین
لعنت شده، نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعان
تصویر لعان
یکدیگر را لعن کردن، یکدیگر را نفرین کردن در نزد حاکم شرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلین
تصویر لعلین
لعلی، قرمز، لعل فام، قرمز بودن
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
رجوع به عائن شود
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
قصبۀ مرکز دهستان لاین، بخش کلات. شهرستان دره گز. واقع در 55 هزارگزی شمال باختری کبودگنبد. دره. معتدل. دارای 2074 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ی)
نام رودی سرحدی به مغرب ایران. (جغرافیای غرب ایران ص 135)
لغت نامه دهخدا
(لَعْ عا)
بسیار نفرین و لعنت کننده. (منتخب اللغات). نفرین کننده. (مهذب الاسماء) : لایکون المؤمن طعاناً و لا لعانا. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(ظَ یِ)
رجوع به ظعائن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لعل، گوهر معروف. (آنندراج) (غیاث). لعلی
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
به چشم دیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به معاینه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لعنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منقری ابواکیدر منازل بن زمعه. شاعری است. (منتهی الارب). رجوع به ابواکیدر شود. این دو بیت او راست درباره آل اهتم:
و کیف تسامون الکرام و انتم
دوارج حبریون فدع القوائم
بنو ملصق من ولد حذلم لم یکن
ظلوماً و لا مستنکراً للمظالم.
(البیان و التبیین ج 3 ص 194)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعین
تصویر لعین
رانده، بنفرین کرده، مطرود، مردود، ملعون
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین نفریننده نفرین کننده بسیار لعن کننده بسیار نفرین کننده. یکدیگر را لعنت کردن نفرین کردن، چون مردی زن خود را بزنا نسبت کند امام هر دو را بلعن یکدیگر وا دارد. سپس آن زن بر مرد همیشه حرام شود و اگر بچه آورد بچه از آن مرد نسب نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاین
تصویر معاین
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
لالین سرخ منسوب به لعل لعلی: ای گل تو اینها دیده ای زان بر جهان خندیده ای زان جامها بدریده ای ای کربز لعلین قبا. (دیوان کبیر 12: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظعاین
تصویر ظعاین
جمع ظعینه هودجها کجاوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعان
تصویر لعان
((لِ))
یکدیگر را لعن و نفرین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعان
تصویر لعان
((لَ عّ))
بسیار لعن کننده، بسیار نفرین کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعین
تصویر لعین
((لَ))
نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی معین
محدوده باریکی به عرض سه تا چهار متر در سطح سواره رو که دو طرف آن با خط کشی ممتد یا مقطع مشخص می شود و خودرو باید در آن حرکت کند، خط عبور (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون
فرهنگ واژه مترادف متضاد