جدول جو
جدول جو

معنی لضی - جستجوی لغت در جدول جو

لضی(زَ لَ قَ)
منضم گردیدن و در پیوستن بکسی بجهت تهمت و شک. (منتهی الارب). لصو
لغت نامه دهخدا
لضی(لَ ضی ی)
حضی ٌ بضی ٌ لضی ٌ. از اتباع است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضی
تصویر رضی
(پسرانه)
راضی و خشنود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لای
تصویر لای
گلی که ته ظرف یا جوی یا حوض آب می نشیند، گل، درد شراب
پسوند متصل به واژه به معنای لاینده، برای مثال چند باشی چون تبیره «هرزه لای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاج بها - لغتنامه - لای)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لظی
تصویر لظی
جهنم، دوزخ، آتش دوزخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضی
تصویر مضی
روشن، درخشنده، روشنایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وضی
تصویر وضی
خوبروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضی
تصویر مضی
گذشتن، رفتن، گذشت زمان، روشن، درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهی
تصویر لهی
اجازه رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
گندمگونی، تیرگی لب لمی در فارسی: چه ای چرایی منسوب به لم. یا برهان (دلیل) لمی. استدلال از علت بمعلول و از موثر به اثر مقابل برهان انی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسی
تصویر لسی
فالج بودن، رخوت سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشی
تصویر لشی
حالت و کیفیت لش بی عاری بی غیرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لضم
تصویر لضم
درشتی کردن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دوزخ، آتش زبانه زننده، اشکوب پنجم دوزخ طبقه پنجم از طبقات دوزخ، جهنم دوزخ: از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم از آل سامان کس نیست در لظی یارم. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
انداخته افتاده بر زمین، جمع لقیه، : درد ها رنج ها پرندگان زود باوران دیدار کردن دیدار کننده، بندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدی
تصویر لدی
نزد: وابسته به زمان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
گل نرم که از آب گل آلود بر جایی نشیند، گل نرم که در آب گل آلود ته نشین شود یا بدیوار و اطراف بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود شدن، خشنود گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتی
تصویر لتی
منسوب به لت. یا دریک لتی. در یک لنگه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضی
تصویر قضی
بی سود دور ریختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضی
تصویر فضی
نکره ای سیمین از نقره (ساخته) سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحی
تصویر لحی
آواره، گونه، جمع لحیه، : ریش ها جمع لحیه ریشها محاسنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپی
تصویر لپی
منسوب به لپ. یا اشتباه لپی. اشتباه صریح و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبی
تصویر لبی
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
اندک اندک خوردن، لیسیدن ته دیگ را، نمناکی درخت شیرابه دادن شیرابه شیره گیاهی، شیر دوسان (لزج)، ژد (صمغ)، شبنم نمناک خیس تر انگم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضی
تصویر رضی
((رَ))
مرد خشنود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضی
تصویر فضی
((فِ ضّ))
از نقره (ساخته)، سیمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لای
تصویر لای
گل نرم ته نشین شده، دردی شراب، میان چیزی، توی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهی
تصویر لهی
((لِ))
رخصت، اجازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوی
تصویر لوی
((لَ وا))
پیچش شکم و درد آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لری
تصویر لری
((لُ))
منسوب به طایفه لر، سادگی، ساده دلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لدی
تصویر لدی
((لَ دا))
نزد، نزدیک، وقت، هنگام
فرهنگ فارسی معین