دو غدۀ کوچک بادامی شکل که بیخ حلق قرار دارند و کار آن ها ساختن گلبول های سفید است. گاهی در اثر هجوم میکروب ها در آن ها تولید چرک می شود که اگر معالجه نکنند چرک و میکروب در لوزه ها باقی می ماند و از آنجا داخل معده و خون می گردد و باعث ورم کلیه و سوءهاضمه و لاغری و ضعف بدن می شود، در این حالت ناچار باید لوزه ها را با عمل جراحی بیرون آورد
دو غدۀ کوچک بادامی شکل که بیخ حلق قرار دارند و کار آن ها ساختن گلبول های سفید است. گاهی در اثر هجوم میکروب ها در آن ها تولید چرک می شود که اگر معالجه نکنند چرک و میکروب در لوزه ها باقی می ماند و از آنجا داخل معده و خون می گردد و باعث ورم کلیه و سوءهاضمه و لاغری و ضعف بدن می شود، در این حالت ناچار باید لوزه ها را با عمل جراحی بیرون آورد
جمع واژۀ دستان. (آنندراج). جمع عربی دستان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه. (آنندراج) ، صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود
جَمعِ واژۀ دَستان. (آنندراج). جمع عربی دستان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه. (آنندراج) ، صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود
جمع واژۀ قسیس است در حالت نصبی و جری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : ذلک بأن ّ منهم قسیسین و رهباناً. (قرآن 82/5). جمع واژۀ قسیس. درجۀ سوم از درجات پنجگانه مانویه که بدین ترتیب بوده است: اول معلمین، دویم هشتمین، سیم قسیسین، چهارم صدیقین، پنجم شماعین. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ قسیس است در حالت نصبی و جری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : ذلک بأن ّ منهم قسیسین و رهباناً. (قرآن 82/5). جَمعِ واژۀ قسیس. درجۀ سوم از درجات پنجگانه مانویه که بدین ترتیب بوده است: اول معلمین، دویم هشتمین، سیُم قسیسین، چهارم صدیقین، پنجم شماعین. (یادداشت مرحوم دهخدا)
تثنیۀ لوزه. لوزتان. دو غده به شکل بادام که هر یک از آن دو به جانبی از گلو نهاده است و این دو غده اسفنجی باشد. دو برآمدگی از گلو. دو گوشت پارۀ دو سوی گلو. نغنغتین. هما لحمتان عصبانیتان نابتتان عن جنبی الحلقی عند اصل اللسان الی فوق (؟) یمنعان عن الهواء عن ان یندفع جمله عند الاستنشاق. (بحر الجواهر) : ورم لوزتین، بیماریی که لوزتین بیاماسد
تثنیۀ لوزه. لوزتان. دو غده به شکل بادام که هر یک از آن دو به جانبی از گلو نهاده است و این دو غده اسفنجی باشد. دو برآمدگی از گلو. دو گوشت پارۀ دو سوی گلو. نغنغتین. هما لحمتان عصبانیتان نابتتان عن جنبی الحلقی عند اصل اللسان الی فوق (؟) یمنعان عن الهواء عن ان یندفع جمله عند الاستنشاق. (بحر الجواهر) : ورم لوزتین، بیماریی که لوزتین بیاماسد
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 18هزارگزی جنوب دیلم، کنار راه ساحلی دیلم به ریگ. جلگه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 350تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت است. بدانجا دبستان و گارد مسلح گمرک باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). سه فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 18هزارگزی جنوب دیلم، کنار راه ساحلی دیلم به ریگ. جلگه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 350تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت است. بدانجا دبستان و گارد مسلح گمرک باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). سه فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش، غلات، خرما و شغل مردمش، زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش، غلات، خرما و شغل مردمش، زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جمع واژۀ بستان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). جمع واژۀ بستان بمعنی باغ. (دمزن). جمع واژۀ لفظ بستان. باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. (فرهنگ نظام) : تاچون ز در باغ درآید مه نیسان از دیدن آن تازه شود روی بساتین. فرخی. شاید اگر ز جسم بزندانم کز علم درشکفته بساتینم. ناصرخسرو. ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند. سوزنی. و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجرۀ معینه. (تاریخ قم ص 106)
جَمعِ واژۀ بستان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). جَمعِ واژۀ بستان بمعنی باغ. (دِمزن). جَمعِ واژۀ لفظ بستان. باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. (فرهنگ نظام) : تاچون ز در باغ درآید مه نیسان از دیدن آن تازه شود روی بساتین. فرخی. شاید اگر ز جسم بزندانم کز علم درشکفته بساتینم. ناصرخسرو. ابر نایافته از کف جوادش تعلیم لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند. سوزنی. و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجرۀ معینه. (تاریخ قم ص 106)
فرانسوی گلیسرل بنگرید به گلیسرل در تداول به گلیسرین اشتهار دارد و آن مایعی است لزج و بیرنگ و سنگین تر از آب (وزن مخصوصش 265، 1 میباشد)، اگر در آب ریخته شود در زیر آن جمع میگردد. مزه اش شیرین است و با آب و الکل بهر نسبت مخلوط میشود. در 290 درجه میجوشد و بسختی جامد میگردد ولی بلور های جامد آن در کمتر از 18 درجه ذوب نمیشوند. این ماده برای نرم کردن پوست و شیرین کردن خمیر دندانها و شربتهای بیماران مبتلا بمرض قند استعمال میگردد. گلیسرل در اکثر چربیها بحالت اترسل موجود است و جزو الکلهای آلی است و دارای سه عامل الکلی میباشد در صنعت برای تهیه گلیسرل معمولا چربیها را با سود محرق میجوشانند مخلوطی از صابون و گلیسرل حاصل میشود. در این مخلوط نمک میریزند صابون رومیایستد و گلیسرل در آب نمک حل میگردد. صابون را بر میدارند و محلول گلیسرل در آب نمک را در خلا (بعلت آنکه نقطه جوش آن پایین آید و بخارات گلیسرل تجزیه نشوند) تقطیر میکنند
فرانسوی گلیسرل بنگرید به گلیسرل در تداول به گلیسرین اشتهار دارد و آن مایعی است لزج و بیرنگ و سنگین تر از آب (وزن مخصوصش 265، 1 میباشد)، اگر در آب ریخته شود در زیر آن جمع میگردد. مزه اش شیرین است و با آب و الکل بهر نسبت مخلوط میشود. در 290 درجه میجوشد و بسختی جامد میگردد ولی بلور های جامد آن در کمتر از 18 درجه ذوب نمیشوند. این ماده برای نرم کردن پوست و شیرین کردن خمیر دندانها و شربتهای بیماران مبتلا بمرض قند استعمال میگردد. گلیسرل در اکثر چربیها بحالت اترسل موجود است و جزو الکلهای آلی است و دارای سه عامل الکلی میباشد در صنعت برای تهیه گلیسرل معمولا چربیها را با سود محرق میجوشانند مخلوطی از صابون و گلیسرل حاصل میشود. در این مخلوط نمک میریزند صابون رومیایستد و گلیسرل در آب نمک حل میگردد. صابون را بر میدارند و محلول گلیسرل در آب نمک را در خلا (بعلت آنکه نقطه جوش آن پایین آید و بخارات گلیسرل تجزیه نشوند) تقطیر میکنند