جدول جو
جدول جو

معنی لسیتین - جستجوی لغت در جدول جو

لسیتین
(لِ)
نام دسته ای از لیپیدهای مختلط که دارای فسفر و آزت هستند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیمین
تصویر سیمین
(دخترانه)
نقره ای، سفید، روشن، ساخته شده از نقره، نقره ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خصیتین
تصویر خصیتین
دو خصیه
فرهنگ فارسی عمید
دو غدۀ کوچک بادامی شکل که بیخ حلق قرار دارند و کار آن ها ساختن گلبول های سفید است. گاهی در اثر هجوم میکروب ها در آن ها تولید چرک می شود که اگر معالجه نکنند چرک و میکروب در لوزه ها باقی می ماند و از آنجا داخل معده و خون می گردد و باعث ورم کلیه و سوءهاضمه و لاغری و ضعف بدن می شود، در این حالت ناچار باید لوزه ها را با عمل جراحی بیرون آورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساتین
تصویر بساتین
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
جمع واژۀ دستان. (آنندراج). جمع عربی دستان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه. (آنندراج) ، صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به بیست، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِسْ سی)
جمع واژۀ قسیس است در حالت نصبی و جری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : ذلک بأن ّ منهم قسیسین و رهباناً. (قرآن 82/5). جمع واژۀ قسیس. درجۀ سوم از درجات پنجگانه مانویه که بدین ترتیب بوده است: اول معلمین، دویم هشتمین، سیم قسیسین، چهارم صدیقین، پنجم شماعین. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
از رستاق ساوه، (تاریخ قم)، امروز ظاهراً ناحیه ای بدین نام نیست، و در ص 84 تاریخ قم بنای این محل را به بهرام بن گودرز نسبت داده اند
لغت نامه دهخدا
(کُ یَتَ / تِ)
هر دو گرده و این تثنیۀ کلیه است. (غیاث) (آنندراج). تثنیۀ کلیه. دو گرده. گرده ها. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیه و کلیتان شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ)
تثنیۀ لسان، زبان فارسی و عربی.
- ذواللسانین، دوزبان. آنکه به دو زبان سخن تواند گفت. آنکه به تازی و پارسی سخن تواند کرد. رجوع به ذواللسانین شود
لغت نامه دهخدا
(خُ یَ تَ)
دو خایه. (منتهی الارب) (از تاج العروس). بیضتین. تخمگان. دوگند. انثیین. خلنتان. (یادداشت بخط مؤلف). این کلمه تثنیه خصیه است در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
(لَ زَ تَ)
تثنیۀ لوزه. لوزتان. دو غده به شکل بادام که هر یک از آن دو به جانبی از گلو نهاده است و این دو غده اسفنجی باشد. دو برآمدگی از گلو. دو گوشت پارۀ دو سوی گلو. نغنغتین. هما لحمتان عصبانیتان نابتتان عن جنبی الحلقی عند اصل اللسان الی فوق (؟) یمنعان عن الهواء عن ان یندفع جمله عند الاستنشاق. (بحر الجواهر) : ورم لوزتین، بیماریی که لوزتین بیاماسد
لغت نامه دهخدا
(لَ ذَ تَ)
تثنیۀ لوذه. رجوع به لوزه و لوزتین شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ تَ)
تثینۀ لبنه. دو لبنه. نام دو شطبۀ عضاده است. رجوع به عضاده و اصطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام یکی از دو قاتل اکتاو، قیصر روم. قاتل دیگر ایزوکرات نام داشت. (ایران باستان ج 3 ص 2127)
لغت نامه دهخدا
(لی لِ)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 18هزارگزی جنوب دیلم، کنار راه ساحلی دیلم به ریگ. جلگه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی. دارای 350تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت است. بدانجا دبستان و گارد مسلح گمرک باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). سه فرسخ کمتر میانۀ شمال و مغرب احمدحسین است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسۀ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش، غلات، خرما و شغل مردمش، زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بستان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). جمع واژۀ بستان بمعنی باغ. (دمزن). جمع واژۀ لفظ بستان. باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. (فرهنگ نظام) :
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن آن تازه شود روی بساتین.
فرخی.
شاید اگر ز جسم بزندانم
کز علم درشکفته بساتینم.
ناصرخسرو.
ابر نایافته از کف جوادش تعلیم
لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند.
سوزنی.
و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجرۀ معینه. (تاریخ قم ص 106)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بساتین
تصویر بساتین
باغها، بستانها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیتین
تصویر خصیتین
جمع خصیه، تخمگان خایه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیترین
تصویر سیترین
ویتامین پ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفیتین
تصویر طفیتین
جمع طفیه، ماران گلگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیتین
تصویر کلیتین
تثنیه کلیه دو کلوه: دو گرده تثنیه کلیه دو گرده گرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گلیسرل بنگرید به گلیسرل در تداول به گلیسرین اشتهار دارد و آن مایعی است لزج و بیرنگ و سنگین تر از آب (وزن مخصوصش 265، 1 میباشد)، اگر در آب ریخته شود در زیر آن جمع میگردد. مزه اش شیرین است و با آب و الکل بهر نسبت مخلوط میشود. در 290 درجه میجوشد و بسختی جامد میگردد ولی بلور های جامد آن در کمتر از 18 درجه ذوب نمیشوند. این ماده برای نرم کردن پوست و شیرین کردن خمیر دندانها و شربتهای بیماران مبتلا بمرض قند استعمال میگردد. گلیسرل در اکثر چربیها بحالت اترسل موجود است و جزو الکلهای آلی است و دارای سه عامل الکلی میباشد در صنعت برای تهیه گلیسرل معمولا چربیها را با سود محرق میجوشانند مخلوطی از صابون و گلیسرل حاصل میشود. در این مخلوط نمک میریزند صابون رومیایستد و گلیسرل در آب نمک حل میگردد. صابون را بر میدارند و محلول گلیسرل در آب نمک را در خلا (بعلت آنکه نقطه جوش آن پایین آید و بخارات گلیسرل تجزیه نشوند) تقطیر میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایقین
تصویر لایقین
جمع لایق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسانین
تصویر لسانین
دو زبان، پارسی و تازی تشنیه لسان. دوزبان، فارسی و عربی
فرهنگ لغت هوشیار
دو تایی لوزه گوشکان بادامک ها تثنیه لوزه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوذتین
تصویر لوذتین
تثینه لوذه
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه نسخت (نسخه) درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساتین
تصویر بساتین
((بَ))
جمع بستان، بوستان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمین
تصویر سیمین
نقره یی
فرهنگ واژه فارسی سره
بستان ها، پالیزها، جالیزها، باغ ها، بوستان ها
متضاد: صحاری، بیابان ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لسیدن، لیس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی