- لزم (لَ زِ)
حاکم فیصل. (منتهی الارب). فیصل
معنی لزم - جستجوی لغت در جدول جو
- لزم (لَ زَ)
فصل چیزی. (منتهی الارب)
- لزم (زُءْمْ)
لزوم. لزام. لزامه. لزمه. لزمان. پیوسته ماندن با کسی. لازم گردیدن کسی را، واجب شدن حق بر کسی. (منتهی الارب)
- لزم
همدمی همدم گشتن، بایسته گردیدن دارو میانجی
- لزم
مه، مه گرفتگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، بحر، ژو، زو، راموز، یم، داما
قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
(قَ لَ)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است میان مصر و مکه نزدیک کوه طور و به سوی آن مضاف است بحر قلزم بدان جهت که بر طرف آن واقع است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یا آنکه فرومیبرد هرکه وی را سوار شود. (منتهی الارب) (شرح قاموس). شهری است در مصرکه میان آن و مصر سه روز فاصله است. این شهر بر ساحل دریا واقع است و سپس به سوی بلاد بجه منعطف میگردد ودارای کشت وزرع و باغ و درخت و آب نیست و مردم آب رااز چاههای دوردست برای مصرف خود می آورند. این شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست. محمولات مصر و شام برای حجاز و یمن از اینجا بارگیری می شود. یاقوت آرد: اینک این شهر ویران شده و بندر و لشکرگاه کشتی ها جایی است نزدیک بدان که آن را سویس خوانند و آنجا هم چندان آباد نیست و ساکنان کمی دارد. گروهی از دانشمندان به قلزم منسوبند. و آنجا که از قصبه های مصر یاد میکند گوید: رایه و قلزم از قصبه های قبلی مصر است و در قلزم فرعون غرق شد، و قلزم در اقلیم سوم است و طول آن 56 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 28 درجه وثلث است. مهلیی گوید: به کوه قلزم کوهی پیوسته است که در آن مغناطیس یافت میشود. ابوالحسن بلخی گوید: آن قسمت از دریای هند که از قلزم تا محاذی بطن یمن است آن را دریای قلزم نامند. طول آن سی مرحله است و وسیعترین نقطۀ عرضی آن جایی است که فاصله آن سه شب راه است و رفته رفته این فاصله کم میشود تا آنکه در قسمتهایی از آن از طرفی میتوان طرف دیگر را دید تا آنکه به قلزم منتهی میگردد. جایی است که فرعون و یارانش در آن غرق شدند، و در مورد آن اختلاف است. ابن کلبی در این باره توصیفی دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
دریای قلزم را قرزم نیز نامند. (برهان) :
ای زرین نعل آهنین سم
وی سوسن گوش خیزران دم
با رای تو ذره است خورشید
با طبع تو قطره است قلزم.
انوری
دریای قلزم را قرزم نیز نامند. (برهان) :
ای زرین نعل آهنین سم
وی سوسن گوش خیزران دم
با رای تو ذره است خورشید
با طبع تو قطره است قلزم.
انوری
(اَ زَ)
لغت نامه دهخدا
از دیه های لاریجان و چراگاه است. (از مازندران و استراباد رابینو ص 114 و ترجمه همین کتاب ص 154)
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
اقیانوس، بحر، دریا، یم
متضاد: بر، خشکی
متضاد: بر، خشکی
کوران، گود عمیق، محل ریزش و چرخش آب، چاله ای که در آن آب
ترس، ابر، رطوبت، سرزمین، ملک