جدول جو
جدول جو

معنی لری - جستجوی لغت در جدول جو

لری
(لَرْ ری ی)
منسوب به لرّه، نامی از نامهای اجدادی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
لری
(لَرْ ری)
جذام و دأالاسد. (ناظم الاطباء). مأخذ این کلمه به دست نیامد
لغت نامه دهخدا
لری
((لُ))
منسوب به طایفه لر، سادگی، ساده دلی
تصویری از لری
تصویر لری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آری
تصویر آری
(پسرانه)
آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لای
تصویر لای
گلی که ته ظرف یا جوی یا حوض آب می نشیند، گل، درد شراب
پسوند متصل به واژه به معنای لاینده، برای مثال چند باشی چون تبیره «هرزه لای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاج بها - لغتنامه - لای)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
صحرا، بیابان، میدان، میدان اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سری
تصویر سری
سروری، بزرگی، ریاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرد
تصویر لرد
لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طری
تصویر طری
تر و تازه، شاداب، باطراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زری
تصویر زری
پارچۀ زردوزی شده، پارچۀ زربفت، پارچه ای که تارهای زر داشته باشد، زردار، زرتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دری
تصویر دری
روشن و درخشان، تابان مانند در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثری
تصویر ثری
خاک نمناک، خاک نم دار، خاک، زمین
از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آری
تصویر آری
کلمۀ جواب، بله، بلی، حتماً، بی شک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سری
تصویر سری
مجموعه ای از اشیا هم جنس، ردیف، دسته، گروه، در ریاضیات مجموعه ای از اعداد یک دنبالۀ متناهی یا نامتناهی، در علم الکتریک متوالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حری
تصویر حری
سزاوار، شایسته، لایق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سری
تصویر سری
پنهانی، به طور پنهانی مثلاً سری رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شری
تصویر شری
جوش های ریز خارش دار
فرهنگ فارسی عمید
(قِلْ لِ)
شهری است در سند، و بین آن و منصوره یک منزل مسافت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام کرسی بخش در ’هت وین’ از ولایت لیمژ به فرانسه، دارای 1129 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لُیِ)
ازب ژاکب. عالم و فقیه فرانسوی. مولد پاریس. (1659-1728 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ یُ رُ)
کرسی بخش در ’لوآره’ از ولایت منتارژی به فرانسه. دارای راه آهن و 1907 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لُ یُ)
لاوریوم. نام منطقۀ یونان مرکزی (آتیک و بئوسی) ، دارای معدن نقره
لغت نامه دهخدا
تصویری از خری
تصویر خری
حماقت، سفاهت، بلادت و نادانی، جهالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صری
تصویر صری
مانده، برگشته در مزه یا در رنگ و بوی
فرهنگ لغت هوشیار
کادمند سوداگر، برگزیده اسپ کوه، راه، سوی، بشتر سر دلم جوششی است باخارش که پوست را سیاه کنددرفرهنگ عربی فارسی لاروس واژه کهیرآمده کهیریاکییرجوششی است با خارش که پوست را سرخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سری
تصویر سری
رشته، سلسله، مجموعه، دسته ریاست، سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری
تصویر تری
رطوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حری
تصویر حری
آزادگی، حریت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جری
تصویر جری
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثری
تصویر ثری
خاک نم دار
فرهنگ لغت هوشیار
خوار گرداندن خواراندن، سر کوفت زدن، آکجویی ناچیز منسوب به زر ساخته از زر زرین طلایی، پارچه ای که پودهای آن از طلاست: زربفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آری
تصویر آری
کلمه ای است برای تصدیق در پاسخ بلی، نعم، مقابل نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذری
تصویر ذری
ذروه هم آوای شما:، جمع ذروه، بالاها باد داده، اشک ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دری
تصویر دری
روشن و درخشان زبان فارسی رسمی معمول امروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بری
تصویر بری
خاک روی زمین، تراب
فرهنگ لغت هوشیار