جدول جو
جدول جو

معنی لرنس - جستجوی لغت در جدول جو

لرنس
(لِ رَ)
نام گروهی از جزایر مدیترانه (آلپ ماری تیم). دوجزیره اصلی آن: ’سنت مارگریت’ و ’سن انر’ است
لغت نامه دهخدا
لرنس
(لُ رَ)
ژان پل. نقاش و مصور تاریخ فرانسه. مولد ’فورک و’ (هت گارن) (1838-1921 میلادی)
تماس. نقاش صورت ساز انگلیسی. مولد بریستول (1769-1830 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنس
تصویر پرنس
شاهزاده، شاهپور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه دراز، کلاه درویشی، برکی، جامه ای که کلاه هم داشته باشد مثلاً بارانی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ / نِ)
برنش. رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء) ، پس انداز. ذخیره. آنچه از مال که خرج نکنند و برای احتیاط نگاه دارند: برنهاد را که نگاه داشتندی خمسین الف درهم. (تاریخ سیستان) ، بالا آمدن سطح زمین بواسطۀ نهشت مواد جامد در رسوبات بر بستر رودخانه است. فرایند. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بُ نُ)
جامه و کلاه پشمین گنده که بیشتر نصاری و ترسایان پوشند و بر سر نهند. (از برهان). جامه ای که از پشم سیاه بافند و نادر سفید هم باشد، و آن لباس ترسایان و نصاری است. (ازغیاث) (از آنندراج). جبه ای که سر و بدن را بتمامه می پوشاند. (ناظم الاطباء). جامه ای که کلاه بر سر آن باشد، مانند بارانی. (فرهنگ فارسی معین). جامۀ کلاه دار از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن. (منتهی الارب). هر لباسی که سرپوش آن بدو پیوسته باشد. (از اقرب الموارد) ، قرار دادن. نهادن:
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش برنهی از برش.
فردوسی.
تو نبینی که اسپ توسن را
به گه نعل برنهند لبیش.
عنصری.
بر سرشان برنهند و پشت ستیخون
سخت گران سنگی از هزار من افزون.
منوچهری.
چنانکه یکی را دویا سه چندان آب بر باید نهادن تا توان خورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139).
شکنج ابرویش بر لب فتاده
دهانش را شکنجه برنهاده.
نظامی.
تلبّد، برنهادن مرغ سینه را به زمین و لازم گرفتن جای را. (از منتهی الارب) ، نهادن. گذاشتن، و به مجاز هموار کردن. تحمیل کردن:
همی رنج بر خویشتن برنهیم
از آن به که گیتی به دشمن دهیم.
فردوسی.
، نصب کردن. تعبیه کردن: منجنیقها برنهاد و کورها بستن فروگرفت. (تاریخ سیستان). بعد از آن به پای قلعۀ برونج رفتن و منجنیق برنهادن. (تاریخ سیستان).
، بار کردن:
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
سپه برنشست و بنه برنهاد.
فردوسی.
سپیده برآمد بنه برنهاد
سوی خانه قیصر آمد چو باد.
فردوسی.
ز هر چیز چندان که اندازه نیست
اگربرنهی پیل باید دویست.
فردوسی.
سپهدار توران بنه برنهاد
سپه را همه ترک و جوشن بداد.
فردوسی.
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برگرفت و بنه برنهاد.
فردوسی.
، برنهادن بر چیزی، مقرر کردن. قرار گذاشتن. قرار دادن. عهد کردن. همداستان شدن:
بر آن برنهادند هر دو سپاه
که شب بازگردیم ازرزمگاه.
فردوسی.
بر آن برنهادند سالی که شاه
ستاند ز قیصر بهر مهرماه.
فردوسی.
وز آن پس چو گفتارها شد کهن
بر آن برنهادند یکسر سخن.
فردوسی.
بر آن برنهادند یکسر سپاه
که یک تن نگردد ز فرمان شاه.
فردوسی.
برین برنهادند یکسر سخن
که سالار نیک اختر افکند بن.
فردوسی.
چو پاسخ نیابی کنون زانجمن
به بیدانشی برنهی آن بمن.
فردوسی.
، سوار شدن. برنشستن: پسر زنبیل به قلعۀ نای لامان برشد و حصار برگرفت و یعقوب آنجا بایستاد و حرب پیوسته کرد تا او را از آنجا فرود آوردند، برنهاد و بر راه بامیان به بلخ شد. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(پْرَ / پِ رَ)
شاهزاده، شاه
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
مقراض و کازود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
پسر پادشاه، شاهزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
((پِ رَ))
شاهزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنس
تصویر برنس
((بُ نُ))
کلاه درویشی، جامه ای که کلاه بر سر آن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنس
تصویر پرنس
شاهزاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
كيرنز
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
Corniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
cornichonnerie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
コーニー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
چھچھوراپن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
সস্তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
วัฒนธรรมแบบพื้นบ้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
kijinga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
촌스러움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
低级
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
חֲסִידוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
kekonyolan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
साधारणता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
kitsch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
cursilería
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
вульгарність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
банальность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
kicz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
Kitsch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
cafonice
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کرنس
تصویر کرنس
kitsch
دیکشنری فارسی به ایتالیایی