جدول جو
جدول جو

معنی لرز - جستجوی لغت در جدول جو

لرز
لرزش، اهتزاز، رعشه
تصویری از لرز
تصویر لرز
فرهنگ لغت هوشیار
لرز
((لَ رْ))
لرزه، رعشه
تصویری از لرز
تصویر لرز
فرهنگ فارسی معین
لرز
تکان، جنبش، در پزشکی جنبش مداوم بدن که از سرما یا برخی بیماری ها مانند بیماری مالاریا به انسان عارض می شود
تصویری از لرز
تصویر لرز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزه
تصویر لرزه
ارتعاش، رعشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
تشنج
فرهنگ واژه فارسی سره
لرزش لرز رعشه: غلامی که دگر دریا ندیده بود. . گریه وزاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. لرزه کنان. در حال لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لرز رعشه ارتعاش. یا به لرزش در افتادن، لرز یافتن رعشه یافتن: ز باریدن برف و باران و سیل بلرزش در افتاده همچون سیل (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزه
تصویر لرزه
((لَ زِ))
لرزش، لرز، رعشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
((لَ زِ))
لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
تکان، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزه
تصویر لرزه
جنبش سریع و مدام انسان، حیوان یا چیزی، لرزش، ارتعاش، زمین لرزه، زلزله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
Fibrillation, Jiggling, Shakiness, Vibrating, Wobbliness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fibrilação, oscilante, tremor, vibrando, instabilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
Fibrillation, wackelnd, Zittrigkeit, vibrierend, Wackeligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
migotanie, kołyszący się, drżenie, wibrujący, chwiejność
دیکشنری فارسی به لهستانی
фибрилляция , покачивающийся , дрожь , вибрирующий , шаткость
دیکشنری فارسی به روسی
фібриляція , хитний , тремтіння , вібруючий , хиткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
fibrillatie, wiegend, beven, trillend, wankelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
fibrilación, oscilante, temblor, vibrante, inestabilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
fibrillation, secouant, tremblement, vibrant, instabilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
fibrillazione, oscillante, tremore, vibrante, instabilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
कम्पन , झूलता हुआ , कांपना , कंपन , हिलने की प्रवृत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
fibrilasi, berayun, getaran, bergetar, goyah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
떨림 , 흔들리는 , 진동하는 , 흔들림
دیکشنری فارسی به کره ای
רעד , מתנדנד , רַעֲדָה , רוטט , רְעִידָה
دیکشنری فارسی به عبری
纤颤 , 摆动的 , 颤抖 , 振动的 , 摇晃
دیکشنری فارسی به چینی
震え , 揺れる , 揺れ , 振動している , ぐらつき
دیکشنری فارسی به ژاپنی
fibrilasyon, sallanma, titreme, titreşimli, sallanırlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kutetemeka, kutikisika, mtetemo, ikititiki, kuyumba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
การสั่น , สั่นไหว , การสั่น , สั่น , ความโคลงเคลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
কম্পন , দুলানো , কাঁপুনি , কম্পিত , দুলুনি
دیکشنری فارسی به بنگالی
کمپن , لرزنا , لرزش , لرزاں
دیکشنری فارسی به اردو
رجفةٌ , رجرجٌ , اهتزازٌ , رجيجٌ , تذبذبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلرز
تصویر فلرز
فلرزنگ، برای مثال شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید / کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید (رودکی - ۵۳۲)
فرهنگ فارسی عمید