جدول جو
جدول جو

معنی لرتان - جستجوی لغت در جدول جو

لرتان
کسی که از روی سادگی و بدون مصلحت اندیشی حرف زند، پر سر و
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرتان
تصویر آرتان
(پسرانه)
پر برکت، افزاینده، نام پدر زن داریوش بزرگ، نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتان
تصویر ارتان
(پسرانه)
نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
اسمی است که در کتاب دوم پادشاهان (18:17) دلالت بر رئیس لشکر می نمود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(کُ رِ تِ)
دهی از دهستان بر آن است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
نام جائی است، مواصلت کردن: سیدهادی با قصبه آمد و پدر من او را ارتباط کرد... و او را فرزندان و ذیل و عقب پدید آمد. (تاریخ بیهق) ، ربط بکسی دادن بدوستی: جدّمرا... از نیسابور بلطایف و کرامات بسیار با بیهق آورد و او را بمساعی خوب ارتباط فرمود و میان ایشان مکاتبات است در اخوانیات. (تاریخ بیهق) ، ارتباط فرس، معین کردن اسب بر رباط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرتان
تصویر ضرتان
دو انباغ انباغان، جمع ضره،، دو سنگ آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتان
تصویر قرتان
بام وشام بامدادوشبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
در حال لرزیدن، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
((لَ))
لرزنده، در حال لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
مرتعش، متزلزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
اهتزازٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
لرزان، لرزیدن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
goyah, gemetar, dengan gemetar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
chwiejny, szarpany, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی